در حال دریافت تصویر  ...
نام قاسم گوارایی
محل تولد قزوین


در حال دریافت تصویر  ...
نام احمد جعفری زیارانی
محل تولد آبیک - زیاران


در حال دریافت تصویر  ...
نام عمرانعلی مجیدی
محل تولد قزوین


در حال دریافت تصویر  ...
نام هادی نوروزی
محل تولد بوئین زهرا - قلعه هاشم خان


در حال دریافت تصویر  ...
نام حسن رجبی
محل تولد تهران


در حال دریافت تصویر  ...
نام رضا علی جعفری نیارکی
محل تولد قزوین - نیارک


در حال دریافت تصویر  ...
نام محمود حریری مقدم
محل تولد زنجان


در حال دریافت تصویر  ...
نام اسحاق علی زهرایی
محل تولد آبیک - خرم پشته


در حال دریافت تصویر  ...
نام محمد علی باغ خانی
محل تولد کرمان


در حال دریافت تصویر  ...
نام کرم علی سپهری
محل تولد کرج - عرب آباد


در حال دریافت تصویر  ...
نام سلیمان سرمست
محل تولد بوئین زهرا - آراسنج


در حال دریافت تصویر  ...
نام یعقوب علی باقری ناصرلو
محل تولد قزوین - گونج-بخش طارم سفلی


در حال دریافت تصویر  ...
نام ولی پیربگ درویشوند
محل تولد قزوین - چوبدر


در حال دریافت تصویر  ...
نام روح الله شیدهانی
محل تولد تاکستان - نیکوئیه


در حال دریافت تصویر  ...
نام حسن بهتویی
محل تولد آبیک - خاکعلی


در حال دریافت تصویر  ...
نام عباس رحیمی
محل تولد تاکستان - جهان آباد


در حال دریافت تصویر  ...
نام حسین علی الله یاربیگی
محل تولد قزوین


در حال دریافت تصویر  ...
نام ایرج حاج ملا مجیدی
محل تولد قزوین - چوبیندر


در حال دریافت تصویر  ...
نام برج علی محمد رضایی
محل شهادت جزیره مجنون


در حال دریافت تصویر  ...
نام اباصلت بهاری
محل شهادت شمال سومار


در حال دریافت تصویر  ...
نام میرزا آقا رحمنی
محل شهادت شوش


در حال دریافت تصویر  ...
نام نبی الله محمدی
محل شهادت شلمچه


در حال دریافت تصویر  ...
نام مصطفی محمودیان
محل شهادت قزوین - خ طالقانی


در حال دریافت تصویر  ...
نام علی رحمانی
محل شهادت شلمچه


در حال دریافت تصویر  ...
نام علی اکبر رفیعی مجد
محل شهادت فاو



یک خاطره شهید  عباس بابایی


خودش را سرزنش می کرد و قرآن می خواند

صدیقه حکمت: در حدود سال ۱۳۵۵، که یک سال از زندگی مشترک من و عباس می گذشت، روزی از طرف یکی از دوستان عباس به میهمانی دعوت شدیم. در روز مقرر، من و عباس با دختر چهل روزه‌امان به میهمانی رفتیم. پس از ورود دریافتیم که مجلس، میهمانی معمولی نیست، بلکه جشنی است که به مناسبت سالگرد ازدواج میزبان ترتیب داده شده است؛ ولی با شناختی که از روحیه عباس داشته اند به دروغ به او گفته بودند که یک میهمانی ساده و معمولی است. وضع زننده‌ای در مجلس حاکم بود. یک لحظه عباس را دیدم که صورتش سرخ شده و از شدّت خشم تاب و تحمل را از دست داده است. چند دقیقه ای با همان وضع گذشت. آنگاه عباس از میزبان عذرخواهی کرد و از خانه بیرون آمدیم. عباس در آن تاریکی شب به تندی به طرف خانه می رفت. وقتی وارد خانه شدیم بغضش ترکید و پیوسته خودش را سرزنش می کرد که چرا در آن مجلس شرکت کرده است. سپس لحظه ای آرام گرفت و به فکر فرو رفت . بعد از جا برخاست. وضو گرفت و شروع به خواندن قرآن کرد. آن شب او می گریست و قرآن می خواند. شاید می خواست تا با تلاوت قرآن غبار کدورتی را که به خاطر شرکت در آن میهمانی بر روح و جانش نشسته بود بزداید