عنوان
در حال دریافت تصویر  ... چند قدم بی سر حرکت کرد!
سه روز قبل از شهادت، حجت اله جبهه بود که به او اطلاع دادند صاحب فرزند شده است. وقتی خبر را شنید حال دیگری داشت، عملیات هم شروع شده بود و دوست نداشت که در کنار بچه ها نباشد، اما با اسرار فرمانده اش، تصمیم گرفت برود و سری به پسرش بزند. یک روزه رفت و پسرش را دیده بود و وقتی برگشت 2 کیلو شیرینی خریده بود تا بین 800 نفر پخش کند! شیرینی را که پخش کرد ...
در حال دریافت تصویر  ... عملیات عجیبی بود!
اینجا خسروآباد آبادان است، کنار ما یک نهر فرعی وجود داشت که عرب ها و اهالی جنوب، از آب آن برای نخل های خرما استفاده می کردند که همین آب ها محل تمرین ما بود. پاییز سال 65، اواخر آذرماه و علی رغم سردی هوا، به دلیل محرمانه بودن عملیات بعدی، مجبور بودیم شب ها برای آموزش به آب بزنیم، بنابراین ساعت 9 شب که می شد، بچه ها لباس غواصی پوشیده و به آب می زدن ...
در حال دریافت تصویر  ... مصیب را هیچکس نشناخت!
سال 84،مصیب که شهید شد، به دنبال جمع آوری آثار و تصاویر شهید بودیم، خانواده اش گفتند: یک حلقه فیلم به ما داده اند که مربوط میشود به فعالیت های مصیب و راستش اینکه خود ما هم هنوز آن را ندیده ایم. موضوع فیلم آخرین روزهای ماموریت مصیب در غرب کشور بود، قرار بوده به آخرین روستایی که در دوردست های غرب کشور از نعمت روشنایی ظاهری برخوردار نبودند، برق رسان ...
در حال دریافت تصویر  ... هم رنگ خون شهیدان!
سال 1365 و قبل از عملیات کربلای 4 بود، معمولاً خوراکی هایی که خوردنش زحمت داشت و بایستی پوست می کندی و آماده سازی می خواست، بچه ها نمی خوردند، آن روز در پادگان شوشتر انارهای زیادی فرستاده بودند، از پشت جبهه، ولی آماده سازی و پاک کردنش برای همه سخت بود، از طرفی دیدیم حیف است این همه میوه که مردم برای ما فرستاده بودند خراب شود، بنابراین با تعدادی از ...
در حال دریافت تصویر  ... خنده بر لب!
سال 63 و به هنگام عملیات بدر است، ما جزو رزمندگان گردان حضرت رسول(ص)، لشگر علی بن ابیطالب (ع) بودیم. آن ایام ما را به کشتارگاه مرغ در مهاباد بردند، مکانی که به عنوان اردوگاه نظامی، مهیا کرده بودند و ما چند ماهی را آنجا گذراندیم. کادر گردان، از جمله شهیدان امیر جوادی و فرمانده گردان، مرتضی حاجی سید جوادی، آماده عزیمت به منطقه برای شناسایی هستند ...
 

<123456789>