چند قدم بی سر حرکت کرد!


در حال دریافت تصویر  ...


سه روز قبل از شهادت، حجت اله جبهه بود که به او اطلاع دادند صاحب فرزند شده است. وقتی خبر را شنید حال دیگری داشت، عملیات هم شروع شده بود و دوست نداشت که در کنار بچه ها نباشد، اما با اسرار فرمانده اش، تصمیم گرفت برود و سری به پسرش بزند. یک روزه رفت و پسرش را دیده بود و وقتی برگشت 2 کیلو شیرینی خریده بود تا بین 800 نفر پخش کند! شیرینی را که پخش کرد آماده شد تا برای پاتکی که در راه بود حرکت کند. قبل از رفتنش می گفت: این عملیات یک چیز دیگری است و نمی شود به این راحتی ها از خیرش گذشت و انگار از همه چیز اطلاع داشت. دیدم که دارد به سمت دشمن می رود و سخت با آنها درگیر است، در همین حین گلوله ی توپی از سوی دشمن شلیک شد که مستقیم به سر حجت خورد، سر حجت به هوا پاشید و خون بود که از رگ های گلویش فوران می کرد، پیکر بی سر حجت همینطور چند قدم جلو رفت و در مقابل چشمان بهت زده ی ما به زمین افتاد. سید یوسف رزاز هاشمی منبع: کتاب ماندگاران/حسن شکیب زاده