سید محمد عبدحسینی: اسماعیل عسگری، جانشین فرماندهی گردان امام رضا (ع) بود، مداحی هم میکرد و دعای کمیل خیلی قشنگی هم می خواند.
شب عملیات کربلای ۴، قرار بود مرحله ی اول غواصها بروند و در مرحله دوم بچه ها با قایق از معبری که باز شده بود، حرکت کنند.
آن شب، همه ی بچه ها شور و حال خاصی داشتند ، فضا فضای منقلبی بود، صحنه های بهشت پیش روی همه ی بچه ها خودنمایی می کرد، همه مشغول راز و نیاز و طلب حلالیت از یکدیگر بودند.
در همین حال و هوا، عسگری شروع کرد به خواندن ترانه ی لب کارون – همان ترانه ای که در زمان طاغوت می خواندند- عسگری آنقدر این ترانه را با شور و حال می خواند که بچه ها یاد شب عاشورای امام حسین (ع) افتادند، آن شبی که وقتی امام حسین (ع) جایگاهشان را نشان داد، همه به پایکوبی پرداختند.
آن شب همه جا خورده بودند که چرا اسماعیل در یک چنین شبی، یک چنین ترانه ای را می خواند، آن هم در شب عملیات و درون کارون، اما وقتی بچه ها یکی یکی به جایگاهشان رسیدند، تازه فهمیدند که عسگری چه حالی داشت که خود هم با همان حال رفت.