نام | علی آقا محمدلو |
نام پدر | عباس |
نام مادر | زرین |
محل شهادت | طلائیه |
بیوگرافی |
آقامحمدلو، علی: یکم شهریور ۱۳۴۲، در شهر بوئینزهرا به دنیا آمد. پدرش عباس، کشاورز بود و مادرش زرین (فوت۱۳۴۳) نام داشت. تا پایان دوره متوسطه در رشته اقتصاد درس خواند و دیپلم گرفت. پاسدار بود. سال ۱۳۶۳ ازدواج کرد. نهم اسفند ۱۳۶۳، در طلائیه بر اثر اصابت ترکش به سر، دست و پا، شهید شد. مزار او در گلزار شهدای زادگاهش واقع است. |
محل تولد | بوئین زهرا | تاریخ تولد | ۱۳۴۲/۰۶/۰۱ |
محل شهادت | طلائیه | تاریخ شهادت | ۱۳۶۳/۱۲/۰۹ |
استان محل شهادت | خوزستان | شهر محل شهادت | خرمشهر |
وضعیت تاهل | متاهل | درجه نظامی | |
تعداد پسر | ۰ | تعداد دختر | ۰ |
تحصیلات | دیپلم | رشته | علوم اقتصادی |
عملیات | سال تفحص | ||
محل کار | بنیاد تحت پوشش | ||
مزار شهید | قزوین - بوئین زهرا |
در صورت داشتن تصاویر یا اطلاعات بیشتری از شهید می توانید آنها را در اختیار ما قرار دهید تا در سایت قرار گیرد
تصاویر
اسناد
وصایا
شهید، علی آقامحمدلو:
تاریخ انسان، همیشه صحنه مبارزه حق با باطل بوده است و این سنت الهی است که حق همیشه پیروز می گردد، حال باطل به هر شکلی که می خواهد دربیاید، مهم نیست؛ پس ما اگر ادعای حقانیت داریم، نباید هیچگونه بیمی به خود راه بدهیم که «نصر من اللّه و فتح قریب».
پروردگار احدیت را سپاس می گویم که به من فرصت داد تا اسلام را بشناسم و در جهل و خاموشی و شرک از دنیا نروم.
آری! انقلاب اسلامی باعث شد تا من از زندگی مادی و پَست و زودگذر دنیا خارج شوم و با دیدگاه توحیدی و بینش وسیع به جهان بنگرم و شهادت و مرگ را در راه خدا تولدی دیگر در جهت جاودانگی انسان بدانم.
پروردگار عالمیان را سپاس می گویم که این نعمت بزرگ و گران بها -امام امت- خمینی کبیر را برای ما فرستاد تا ما را از ظلمت ها نجات و راه روشنایی را به ما نشان دهد. او ما را روانه ی میدان های مبارزه علیه کفر کرد تا لوله های تفنگمان را بر قلب کفر جهانی -به سرکردگی آمریکای جنایتکار و شوروی غارتگر و عُمّال پلیدشان- نشانه رویم.
مدت هاست که به انتظار شهادت نشسته ام و از گناهان گذشته خود، توبه نموده ام ولیکن در این مدت لیاقت شهادت را نداشته ام و خداوند از من راضی نشده است. من می روم به جایی که یاران حسین(ع)عاشقانه و با نیتی پاک، جان خود را فدای الله، قرآن و اسلام می کنند؛ جایی که مردان حق از تمام وابستگی های دنیوی چشم پوشی کرده اند.
من می روم؛ ولی از شما پدر و مادر و دوستان و برادران و کسانی که این وصیتنامه را می خوانند، می خواهم که فقط تقوی را پیشه ی خود سازند؛ اگر چه من خودم از عهده ی آن برنیامدم، ولی شما را به این مهم، سفارش می کنم.
- از کلیه ی خواهران و مادران عزیز ایرانی بخصوص همشهریانم، عاجزانه می خواهم که در حفظ حجاب اسلامی خود کوشا باشند و حجاب را به عنوان سنگری علیه آمریکای جنایتکار و فاسدین جامعه، به کار گیرند که حجاب از خون شهید کوبنده تر و سازنده تر می باشد.
- از امت حزب الله، بخصوص جوانان عزیز و غیور می خواهم که همیشه و در هر حال پشتیبان انقلاب اسلامی بوده، از رهبر انقلاب، به عنوان ولی امر و نایب مهدی (عج) و فرمانده ی کل قوا، پشتیبانی کنند که مخالفت با او، مخالفت با امام زمان (عج) و قرآن و در نتیجه، مخالفت با خداوند می باشد.۱ (۱۰۰۵۱۶۵)
علی آقامحمدلو
۲۰/۱۲/۶۲
خاطرات
بسمه تعالی
اولین باری که به جبهه اعزام شدم ۱۰/۶/۶۱
پس از حدود ۲۰ روز آموزش نظامی و عقیدتی در پادگان لشگر ۱۶ زرهی قزوین و بعد از ۳ روز مرخصی بعد از آموزش قرار شد ما را به جبهه اعزام بکنند. روز ۸/۶/۶۱ طی بدرقه باشکوهی که از طرف مردم شریف قزوین انجام گرفت ما سوار اتوبوس شده و روانه تهران شدیم و ۲ روز در پادگان امام حسن (ع) تهران ماندیم تا کارت جنگی برایمان صادر شد ودر پشت کارت جنگی با کلمه بزرگ نوشته شده بود (غرب) معلوم شد که ما را میخواهند به جبهههای غرب اعزام کنند همه بچهها و همچنین ما خوشحال از اینکه میخواهیم به جبهه برویم بالاخره بعد از ظهر همانروز یعنی ۱۰/۶/۶۱ سوار اتوبوسها شدیم و روانه جبهههای غرب شدیم. پس از تقریباً...
علی آقا محمدلو
دست نوشته ها
بسمه تعالی
بخدمت پدر عزیز و گرامی و خانواده محترم – سلام علیکم
به نام الله پاسدار حرمت خون شهیدان یاور مظلومان وستمدیدگان ودر هم کوبنده ستمگران و ظالمان و با درود بر فرمانده اصلی جبههها حضرت ولیعصر امام زمان (عج) و نائب بر حقش امام خمینی امید محرومان جهان و با سلام بر ارواح پاک تمامی شهدای راه حق و آزادی بخصوص شهدای عزیز و گرانقدر جبهههای جنگ که هر روز در برابر متجاوزان مزدور عراقی مقاومت میکنند و با ایثار خود به ملت عزیز آسایش و آرامش را به ارمغان میآورند و بالاخره در این راه به شهادت میرسند و با سلام گرم بر تمامی رزمندگان جان برکف اسلام و همچنین با سلام گرم بر شما پدر عزیز و خانواده گرامی امیدوارم که حال شما خوش و خرم بوده باشد و همواره در پناه خداوند بزرگ موفق بوده باشید و در ثانی اگر از احوالات فرزندتان علی خواسته باشید بحمدالله سلامتی و صحت حاصل و هیچگونه نگرانی در میان نیست. پدر عزیزم ما هم اکنون در اهواز هستیم وبه دعاگویی شما مشغول میباشیم و چون تازه آمدهایم خیال نداشتم که نامه بنویسم ولی این را جهت اطلاع از حال ما مینویسم امیدوارم که بزودی به دست شما برسد و ازراه دور به شما پدر عزیز و خواهرانم و مادرشان و مادر بزرگم و عمهام وعموهایم بااهل خانواده سلام میرسانم همچنین به خواهرم اشرف و قاسم و پدر ایشان کربلایی اسدالله با اهل خانواده سلام میرسانم و بنا داشتم که یک نامه هم برای خواهرم اشرف بنویسم که وقت نکردم انشاالله بزودی مینویسم. دیگر عرضی ندارم و همۀ شما را به خداوند بزرگ می سپارم . نامه را با خط درشت نوشتم.
تقدیمی از از اهواز ۹/۸/۶۳ علی آقا محمد لو