در حال دریافت تصویر  ...
نام علی اکبر صالحی
محل تولد آبیک - خطایان


در حال دریافت تصویر  ...
نام غلام رضا خلج
محل تولد تاکستان - علنقیه


در حال دریافت تصویر  ...
نام علی اکبر اسدالهی
محل تولد تاکستان - دولت آباد


در حال دریافت تصویر  ...
نام حسین آجورلو
محل تولد آوج - کلنجین


در حال دریافت تصویر  ...
نام ناصر مهری
محل شهادت شرهانی


در حال دریافت تصویر  ...
نام ذبیح الله طاهرخانی
محل شهادت جاده بروجرد - خرم آباد


در حال دریافت تصویر  ...
نام حبیب الله محمد بیگی سلخوری
محل شهادت خرمشهر


در حال دریافت تصویر  ...
نام جواد مهجور
محل شهادت خرمشهر


در حال دریافت تصویر  ...
نام محمد علی باغ خانی
محل شهادت فکه - چمسری


در حال دریافت تصویر  ...
نام علی شعبانی
محل شهادت سوسنگرد


در حال دریافت تصویر  ...
نام منصور زارعی
محل شهادت خرمشهر


در حال دریافت تصویر  ...
نام محمد علی ملک پورقزوینی
محل شهادت خرمشهر


در حال دریافت تصویر  ...
نام قربان علی میرزایی
محل شهادت خرمشهر


در حال دریافت تصویر  ...
نام یحیی معصومی
محل شهادت اشنویه


در حال دریافت تصویر  ...
نام مرتضی اسفندیاری
محل شهادت خرمشهر


در حال دریافت تصویر  ...
نام داود توکلی
محل شهادت خرمشهر


در حال دریافت تصویر  ...
نام بیت الله رحیمی
محل شهادت کوشک طلایی


در حال دریافت تصویر  ...
نام علی کریمی
محل شهادت خرمشهر



یک خاطره شهید  ابراهیم اسدی


«امام زمان» (عج) را صدا می‌کرد

پرویز دشتی: نیروهای گُردان ما، بعد از یک عملیات سخت و پر حادثه، مأموریت‌شان تمام شده و زمان مرخصی‌شان فرارسیده بود و می‌خواستند به شهر خود ـ «قزوین» ـ برگردند. بچه‌ها در حال رفتن بودند، که خبر رسید ضد انقلاب در یکی از محورها، ارتفاعی را تصرف کرده است. موضوع را با برادر «نصراللهی»، فرمانده‌ی گروهان در میان گذاشتیم. ایشان نیز موضوع را با سایر نیروها در میان گذاشت و گفت: «هر کس داوطلب است می‌تواند به میدان بیاید و هر کس هم نمی‌خواهد، می‌تواند به مرخصی برود.» نیروهای موجود، با سردادن تکبیر، به اشارتی گفتند که ما به ضد انقلاب اجازه نمی‌دهیم تا قطعه‌ای از خاک ما به دستش بیفتد. آن هم سرزمینی که وجب به وجبش با دادن شهدای زیادی حفظ شده است؛ لذا ما همگی همراه شما، خواهیم آمد. حدود ساعت پنج بعدازظهر بود که حرکت کرده و سیزده ساعت پیاده‌روی کردیم تا به محل مورد نظر رسیدیم. موضوع را پرس‌وجو کردیم و متوجه شدیم سه گروه از اعضای «دمکرات»، «کومله» و «خباط»، به هم ملحق شده و یکی از تپه‌های منطقه را گرفته‌اند. رزمندگان با شعار «الله اکبر» به طرف ارتفاعات حمله‌ور شدند. با وجود این که دشمن بر ما مسلط بود، اما آن‌ها با ایثار و شجاعت زیادی جنگیدند، تا ارتفاعات دوباره به دست ما افتاد. کار تمام شده بود. تلفات زیادی هم از دشمن گرفته بودیم. در حال جابجایی و استقرار در تپه بودیم، که یک گلوله‌ی «آرپی‌جی» به میان سه نفر از رزمندگان اصابت کرد و منفجر شد. گرد و غبار که فرو نشست، دیدم یکی از دست‌های «ابراهیم» قطع شده و او بدون این که دردی احساس کند، فریاد می‌زد و خدا را شکر می‌کرد، که دِینَش را ادا کرده است. بالای سرش که رسیدم، داشت «امام زمان» (عج) را صدا می‌کرد و می‌گفت: «مرا حلال کنید و سلام مرا به خواهر و مادرم برسانید و به آن‌ها بگویید که زندگی‌شان را به مانند زندگانی «حضرت زینب» (س) قرار دهند ...» ... و آن گاه روحش به ملکوت اعلا پیوست.