شهید، محرم رحمانی:
سخنى چند با همسرم؛ سلام بر تو اى پیرو راه زینب! (س). امید است هم چون او باشى. اگر -ان شاء الله- خداوند مدال پر افتخار شهادت را نصیبم کرد، شما هیچ ناراحت نباش و از شما مى خواهم بعد از من، راه زینب(س) را پیشه خود سازى و در مجالس و میان زنان سخنرانى کرده و بگویی که من آگاهانه راه خود را انتخاب کردم و راه حسین(ع) را برایشان روشن کن و بگو: چرا حسین(ع) قیام کرد و چرا زینب کبرى(س) برادرانش را از دست داد؟
براى شهید گریه نمى کنند و تو هم نباید گریه کنى؛ خداوند امانتى را که داده بود، باز گرفت. فرزندمان را خوب تربیت کن و وقتى لب به سخن گشود، او را به حوزه علمیه بفرست تا بعدها آیت الله و راهنماى مردم شود.
بعد از من مختار هستى و بسته به وجدانت دارد؛ هر طور اسلام اجازه داد، عمل کن. بهتر است زندگى دیگرى براى خودت تشکیل دهى؛ شاید خوشبخت شوى، چون من نتوانستم تو را خوشبخت کنم.
همیشه سربلند باش که شوهر خود را فداى اسلام کردى و حسین ما هم باید فداى حسین(ع) شود. اگر بر خلاف آن چه گفتم عمل کنى، از تو راضى نخواهم بود.
به پدر و مادرم دلدارى ده؛ چون از تو انتظار دارم؛ چون تو یک معلم اسلام هستى. دشمن منتظر نقطه ضعف است و اگر از خود کوچک ترین ضعفى نشان دهى، خون من پایمال شده است.
توصیه دیگرم این که: اگر حرفى به تو زده مىشود، یک بعدى فکر نکن؛ چون این گونه فکر کردن انسان را به هلاکت مىرساند. ابتدا تحقیق کن و بفهم آیا حرفى که به تو زدهاند، دُرست است یا خیر. اگر مى خواهى خدا و پیامبرانش و شهدا و من از تو راضى باشیم، به این نصیحتى که گفتم عمل کن؛ خدا از تو راضى باشد!
پدر و مادر عزیزم! از شما کمال تشکر را دارم که زحمات زیادى براى تربیت من کشیدید. حال فکر کنید چرا مرا بزرگ کردید؟ آیا به خاطر این بود که متعلق به خانواده باشم؟ نه! این گونه نیست. اکنون اسلام به من نیاز دارد و من باید خدمت کنم تا فدا شوم.
گاهى به ما مى گفتند به جبهه نروید؛ چون کشته مىشوید! مُردن حق است؛ اما چرا با ذلّت و خوارى؟ چرا در تصادف و رختخواب؟ این مُردن بر من ننگ است و تا روزى که جنگ است و به اسلام هجوم مى آورند، ما نباید ساکت باشیم. کمى فکر کنیم! جنگى که به ما تحمیل کرده اند، جنگ اسلام با کفر است؛ پس هر جا به اسلام خیانت شود، نباید ساکت نشست و اگر سکوت کنیم، همه مسؤولیم؛ «کلکم راع کلکم مسؤول». این را من نمى گویم؛ اسلام مى گوید!
امام حسین، على اکبر، على اصغر و قاسم بن حسن(ع) به خاطر این که خود را مسؤول مى دانستند، در راه حق شهید شدند. شهادت در راه خدا، حق است و من مى خواهم هم چون حسین(ع) شهید شوم؛ بى سر!
ما در خانه چهار برادریم که یک نفر باید در راه دین شهید شود. آیا این منصفانه نیست؟ مگر آنان که به جبهه مى روند، پدر و مادر ندارند؟ مگر خانواده آنان مستضعف نیستند؟ بدانید که ثروتمندان بسیار کم به جبهه مى روند؛ پس اگر من نروم و شما هم نروید، چه کسانى باید از این سرزمین مقدس اسلامى -که وجب به وجب آن آغشته به خون شهید است- دفاع کند؟۱ (۱۳۲۰۵۲۸)
محرم رحمانى