شهید، جواد مهجور:
با نوشتن این وصیت نامه ی کوچک و جزیی، با دشمن کافر و مزدور اتمام حجّت می کنم و با آغوش باز به استقبال شهادت می روم؛ «شهادت، دعوتی به تمام هدایت شدگان است.»
اما پدر و مادر مهربانم! امیدوارم با شنیدن خبر شهادتم به من افتخار کنید.
«از سوز محبت چه خبر اهل هوس را؟/ این آتش عشقست، نسوزد همه کس را»
افتخار کنید به این که یکی از فرزندان خود را در راه خدا دادید و بدانید پدر و مادرانی که در راه خدا چنین گذشته ایی داشته باشند و استقامت کنند، رستگارند.
من از آن هایی که دوستان من بودند و آشنا هستند، می خواهم به جای خودم، راهم را دوست بدارند و در ادامه آن تا مرز شهادت کوشا باشند.
ای پدر و مادرم! خداوند را شُکر کنید که موقعیتی واقع شد که شما امتحان بدهید و آزمایش شوید و این شهادت من، آزمایشی بسیار مناسب است؛ امیدوارم موفق شوید و عاقبتِ با سعادتی در انتظارتان باشد.
ای پدرم! من برای اسلام و آزادی انسان ها می جنگم؛ مبادا فکر کنید که پناه بُردن به شهادت، فرار از زندگی است! ما می رویم تا به رنجیدگان جامعه های فردا بگوییم: «زندگی در رفتن است و به مقصود رسیدن».
همگی ما شهدا، از امامان مان پند می گیریم و -به خاطر رضای خداوند و دین پاک خدا- برای اسلام مبارزه می کنیم.
برای من گریه نکنید و اصلاً دل تان برای من نسوزد! دل تان برای اسلام بسوزد که در این دنیای پُر از کفر، تنهاست.
۱۲/۲/۶۰