در حال دریافت تصویر  ...
نام رجبعلی نصیری اوانکی
محل تولد کرج - عرب آباد


در حال دریافت تصویر  ...
نام حسن قلی زاده چشمه کش
محل تولد تهران


در حال دریافت تصویر  ...
نام علی شعبانی
محل تولد قزوین


در حال دریافت تصویر  ...
نام سید احمد میرمعزی
محل تولد تهران


در حال دریافت تصویر  ...
نام علی اصغر طاهری
محل شهادت عین خوش



یک خاطره شهید  قربان علی حدادی


نگین انگشتری

راضیه کرمی، همسر شهید: سال ۷۵، توسط «بنیاد شهید انقلاب اسلامی قزوین»، به اتفاق همسران شهدا به «مشهد» رفتیم. در «مشهد» برای خودم یک انگشتری «نقره» با نگین‌های فیروزه‌ای خریدم و همیشه آن را هنگام نماز و دعا به یاد «قربانعلی» همسر شهیدم ـ به انگشتم می‌انداختم. چند سالی گذشت. شبی همسرم را در خواب دیدم. به من گفت: «دلم برای شما و دخترم خیلی تنگ شده است.» در پاسخش گفتم: «من چه کاری می‌توانم برایت انجام دهم.» گفت: «یک هدیه و یادگاری بده که پیشم باشد.» از خواب بیدار شدم. از طرفی خوشحال بودم که همسرم را در خواب دیدم و از طرفی هم ناراحت، که ای کاش این انگشتری را به او می‌دادم. از آن روز به بعد، شب‌ها پس از اقامه‌ی نماز و دعا و خواندن «زیارت عاشورا»، انگشتری را از دستم در آورده و هنگام خواب، پشت قاب عکس همسرم می‌گذاشتم. یک روز صبح از خواب بیدار شدم و دیدم انگشتری نیست! روزها ناراحت و نگران بودم؛ چون هر وقت جای خالی انگشتری را می‌دیدم، یاد حرف‌های همسرم می افتادم و حسابی دل‌گیر می‌شدم. شبی با ناراحتی خوابیدم. در عالم رؤیا مجدداً همسرم را دیدم. او وقتی مرا در آن حال و هوا دید، گفت: «چرا این‌قدر ناراحتی؟» گفتم: «چند روزی است که انگشتری‌ام را گم کرده‌ام.» همسرم با لبخندی که بر لب داشت، گفت: «انگشتر‌ی‌ات پیش من است و من هم یکی از نگین‌های فیروزه‌ای آن را عوض کرده و به جای آن یک نگین سبز خوشگل انداخته‌ام، تا از طرف من به یادگار داشته باشی!» باورم نمی‌شد. از خواب بیدار شدم و برخاستم و به سراغ قاب عکس رفتم. با بهت و حیرت دیدم که انگشتری ـ با همان نشانه‌هایی که همسر شهیدم داده بود ـ در جای خودش قرار دارد. هنوز هم که هست از آن انگشتری یادگاری، با جانم محافظت می‌کنم.