بسمه تعالی
در تاریخ ۳۰/۷/۶۵ بود که در ساعت ۱۰ الی ۱۲ من ایستاده بودم بعد از مدتی ناگهان خمپاره دشمن شروع به کار کردن کرد و تعداد زیادی خمپاره را در اطراف سنگر زد که ناگهان خمپاره ای بالای سنگر نگهبانی می خورد و منفجر شد و خدا خیلی رحم کرد که به من آسیبی نرسید من فوراً آنجا را ترک کردم .
در تاریخ ۱/۸/۶۵ بود که می رفتیم پیش مصطفی که در بین راه به توالت رفتیم وقتی که رفتیم آفتابه را برداشته خمپاره ای در ۳ متری من بزمین خورد که من فوراً نشستم و باز هم بحمد الله هیچ چیزی نشدم و بعد مقدار زیادی خمپاره باز زد و یک خمپاره در جلوی سنگر من خورد که عمل نکرد که اگر عمل می کرد ما هم رفته بودیم و چند تای دیگر هم به آب خورد و منفجر شد ولی آسیبی به من نرسید . عصر بود سر پست بودم ناگهان زیادی را در پشت خاک ریزی که ولی از شانس بد من دوربین را دست کاری کرده بودند و هر چقدر که من تیر اندازی کردم هیچ کدام به آنها نخورد بعد مصطفی بود که با هم درون سنگر بودیم .و خیلی خمپاره از پشت سنگر ما رد گشت دیگر کم منده بود که سنگر ما خراب شود .
حسین احمدی