نام | مرتضی اسفندیاری |
نام پدر | صادق |
نام مادر | لیلاخانم |
محل شهادت | خرمشهر |
بیوگرافی |
اسفندیاری، مرتضی: دوم اردیبهشت ۱۳۴۳، در روستای هلارود از توابع شهر قزوین به دنیا آمد. پدرش صادق و مادرش لیلاخانم نام داشت. تا پایان دوره راهنمایی درس خواند. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. نوزدهم اردیبهشت ۱۳۶۱، در خرمشهر بر اثر اصابت ترکش و سوختگی به شهادت رسید. مزار او در بهشت زهرای شهر تهران واقع است. |
محل تولد | قزوین - هلارود | تاریخ تولد | ۱۳۴۳/۰۲/۰۲ |
محل شهادت | خرمشهر | تاریخ شهادت | ۱۳۶۱/۰۲/۱۹ |
استان محل شهادت | خوزستان | شهر محل شهادت | خرمشهر |
وضعیت تاهل | مجرد | درجه نظامی | |
تحصیلات | سوم راهنمائی | رشته | - |
عملیات | سال تفحص | ||
محل کار | بنیاد تحت پوشش | ||
مزار شهید | تهران - تهران |
در صورت داشتن تصاویر یا اطلاعات بیشتری از شهید می توانید آنها را در اختیار ما قرار دهید تا در سایت قرار گیرد
تصاویر
اسناد
وصایا
بسمه تعالی
اول سلام به امام امت دوم سلام بر امت اسلام دوست و
میهن نورزمان بعد ای پدر مهربان و مادر عزیز درباره من
صبور باشید چون که من نزدیک شدم به مقصدم و شما هم
از صبر به مقصد خواهی رسید و خواهش از شما دارم که از
دست تور امام امت شکرگزار باشید به مقصد دنیا و آخرت
برسید و سلام عله تبعله هدا مرتضی اسفندیاری
دست نوشته ها
بسم الله الرحمن الرحیم
خدمت پدر گرامیم سلام عرض می کنم، خدمت مادر مهربانم
و دلشکسته ام سلام عرض می کنم. خدمت خواهران عزیزم
یک یک سلام عرض می کنم پس از عرض سلام سلامتی شما
را از خداوند متعال خواهانم و امیدوارم که حالتان خوب باشد و
اگر احوالی از این جانب خواسته باشید بحمد لله سلامتی برقرار
است. هم اکنون که در حال نامه نوشتن برای شما می باشم ساعت
در حدود ۴/۵ بعدازظهر است و در یک پادگان به نام دو کوهه در
جنوب هستم. ما همراه برادران دیگرم امروز که تاریخ ۶۱/۲/۲ است
به این منطقه آمده ایم ما دیروز صبح از یزد با ماشین به اصفهان رفتیم
و از اصفهان با قطار به این منطقه آمده ایم در این منطقه که نزدیک به
دزفول است معلوم نیست چند روز هستیم پس من منتظر نامه شما
نیستم. و شما هم تا نامه بعدی من جواب نامه را ندهید. پدر گرامی و
مادر مهربانم از اینکه شما را تنها گذاردم عذر می خواهم من نمی توانستم
بی طرف بمانم و برادرانم فوج فوج شهید شوند. و من نمی توانستم آواره
بودن برادران و خواهران هم وطن خود باشم. یک مملکت اسلامی برای
رسیدن به الله همچون تیشه یا اره یک نجار است برای ساختن کرسی
و اگر تیشه یا اره نجار بشکند یا از بین برود نمی تواند آن وسیله مورد
نظر خود را سازد. پس در این صورت از این وسیله که مملکت ما است
چرا هراست نکنیم عده ای می خواهند این وسیله را از ما بگیرند و نگذارند
ما به آن هدف الهی برسیم به خواهرم باریه سلام عرض می کنم والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته