معلم بود و انقلابی
معلم بود و انقلابی، خانه اش، زندگی اش و همه ی دار و ندارش برای انقلاب بود و با پیروزی انقلاب اسلامی هم خود و تمام هستی اش را وقف امام، انقلاب و اسلام کرده بود.
روشنگری هایش در جای جای شهر، بویژه مدارس و دانشگاهها، فرصت هر توطئه ی فرهنگی را از دشمن گرفته بود.
آن روز نماز را که خواند، آخرین صبحانه را با خانواده بود و در حالی که بوسه ی گرمش، گونه های سرخ فرزندانش را نوازش می داد باید خداحافظی می کرد تا در کلاس تفسیر سوره ی معراج معلمان شهر حاضر شود.
نوع خداحافظی اش مثل همیشه نبود، انگار کلاس امروزش با همه ی کلاسهایی که در طول خدمت صادقانه اش داشته است تفاوتی اساسی دارد.
با عجله از خانه خارج شده و داخل ماشین می شود، اما هنوز استارد نزده که موتور سواری کنارش سبز شده و وقتی مطمئن می شود که قدرت الله چگینی خود اوست، ماشه را می کشید تا آرزوی دیرینه ی معلم آزاده و عارف شهر، تحقق یابد.
منافقین کوردل در حالی صبح 12 شهریور ماه، معلم انقلابی شهر را به معراج می فرستند که درست 4 روز قبل از آن، رجایی و باهنر مظلوم را به معراج فرستاده بودند. حسن شکیب زاده
منبع: کتاب ماندگاران/حسن شکیب زاده