مثل جَدش!


در حال دریافت تصویر  ...


آن روزها من کارمند بنیاد شهید آبیک بودم. مغازه هم داشتم، برای اولین بار بود که در سال 65 اعزام می شدم، آن هم از بسیج آبیک. حاج آقای طباطبایی، امام جماعت آبیک بود، با درخواست مردم، او تازه به شهر ما آمده بود. نمازهایش را همه دوست داشتند و اتحاد خوبی در سطح شهر ایجاد کرده بود، خیلی ها هم با دیدن چهره بشاش و همیشه خندان او، شارژ می شدند. روز اعزام، من از زیر قرآنی که بدست او بود گذشته و عازم جبهه ها شدم در حالی که او می گفت: دست علی به همراهتان باشد؛ اما خود که پس از ما به جبهه ها اعزام شده بود، از خداوند خواسته بود تا همانند جَد بزرگوارش به شهادت برسد، که اینچنین نیز شد و تکه های پیکر مطهرش را پس از عبور تانگ های دشمن از رویش، جمع آوری و به خاک سپردند، در حالی که صورتش کاملا سالم و نورانی مانده بود. پرویز تک زارع منبع: کتاب ماندگاران/حسن شکیب زاده