در حال دریافت تصویر  ...
نام امیر علی علمشاهی
نام پدر رستم علی
نام مادر صغری
محل شهادت طلائیه

بیوگرافی
علم‌شاهی، امیرعلی: دوم دی ۱۳۴۵، در روستای خرقان از توابع شهر بوئین‌زهرا به دنیا آمد. پدرش رستم و مادرش صغرا نام داشت. تا پایان دوره راهنمایی درس خواند. به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت. سی‌ام بهمن ۱۳۶۲، در طلائیه بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید. مزار او در گلزار شهدای شهر زادگاهش واقع است.

محل تولد بوئین زهرا - خرقان تاریخ تولد ۱۳۴۵/۱۰/۰۲
محل شهادت طلائیه تاریخ شهادت ۱۳۶۲/۱۱/۳۰
استان محل شهادت خوزستان شهر محل شهادت اهواز
وضعیت تاهل مجرد درجه نظامی
تحصیلات سوم راهنمائی رشته -
عملیات سال تفحص
محل کار بنیاد تحت پوشش
مزار شهید قزوین - بوئین زهرا


در صورت داشتن تصاویر یا اطلاعات بیشتری از شهید می توانید آنها را در اختیار ما قرار دهید تا در سایت قرار گیرد

   
عنوان         فایل   
متن
تصاویر
اسناد
وصایا
شهید، امیرعلی علمشاهی: در این عصری که زیست می کنم، حجت آشکاری چون خمینی نیست. همانی که خودش گفت من طلبه ای بیش نیستم؛ ولی حداقل برای ۳۶ میلیون جمعیت ایران روشن شد که ایشان حجت آشکار خدا برای هدایت است. خدایا! ما بندگان ضعیف اگر بخواهیم نعمت های تو را به حساب آوریم و شمارش کنیم و از برای هر یک از نعمت های تو حمد و سپاس بجا آوریم، علاوه بر اینکه نمی توانیم این کار را انجام دهیم، اگر سراسر عُمرمان حمد و سپاس تو را بجا آوریم و دیگر هیچ کاری نکنیم، نخواهیم توانست حتی به عنوان قطره ای در مقابل دریا، حق سپاس تو را ادا کرده باشیم. هرگز نخواهیم توانست! خدایا! با چه رویی به لقای تو بپیوندم، در حالی که عُمرم را به غفلت و سرپیچی از وظایفی که بر عهده من بوده و داشتم ، سپری کردم. پروردگارا! مرا تا موقعی که نمرده و به دنیای اخروی نرفته ام، بیامرز و ببخش و امام زمان(عج) را از ما خشنود و راضی بگردان. این بنده ی حقیر و گنه کار، مدتی است برای خدا در جبهه ها -تا اندازه ای که توان دارم- مشغول هستم و اگر خدا خواست که من به لقایش بپیوندم (که -ان شاء الله- می پیوندم!) چند کلامی برای ملت شهیدپرور ایران و به خصوص آوج -که هنوز عده ای از آن ها در خواب غفلت و خواب خرگوشی هستند و بیدار نشده اند- می نویسم.ای مردم شهیدپرور آوج! از شما تقاضا دارم که خون فرزندان تان را نگذارید پایمال شود؛ چون اگر -خدای ناخواسته- این خون ها پایمال شود، بلایی را که یزید و اطرافیانش بر سر زینب(س) و طفل های کوچک آوردند، بر سر این ملت مسلمان هم می آورند؛ پس برای اینکه هم تلافی کنید و هم خون عزیزان تان پایمال نشود و هم کربلا را آزاد سازید، باید دنباله رو این عزیزان باشید. ای ملت شهیدپرور! برای اینکه ما بتوانیم دنباله رو باشیم، باید جنگ کنیم. همگی شما میدانید که جنگ فرماندهی می خواهد؛ پس ما باید این عالی مقام، امام خمینی را -که فرمانده ی کل قوا می باشد- فرمانبرداری کنیم تا بتوانیم به هدف خودمان -که آن هم لقاء الله است- برسیم. ای پیرمردان و ای جوانان! از شما تقاضامندم رهبر عزیزمان را تنها و جبهه ها را خالی مگذارید؛ -خدای ناخواسته- روزی نشود که امام را هم مثل حسین(ع) تنها گذاشته و خود پا به فرار بگذاریم! ای پدر و ای مادر! من به شما توصیه می کنم امام را پیروی کنید و همیشه او را دعا کنید؛ چون ما بدون فرمانروا به جایی نخواهیم رسید و خواهشمندم، اگر من به آرزوی خود رسیدم -که آن هم شهادت در راه خدا می باشد- هیچ گونه نگران نباشید و شادی کنید و از خدا بخواهید که از شما قبول کند. ای عزیزان! تقاضا دارم در این مدت که زحمات زیادی را تحمل کردید، حق خودتان را برای رضای خدا، گذشت کنید تا من شاد شوم.۱ (۱۵۲۴۴۱۷) برادر کوچک تر شما؛ امیرعلی علمشاهی ۵/۱۱/۱۳۶۲