در حال دریافت تصویر  ...
نام اسدالله احمدی
نام پدر غفارعلی
نام مادر سلاطین‌خانم
محل شهادت جاده بانه

بیوگرافی
احمدی، اسدالله: پنجم اردیبهشت ۱۳۴۳، در روستای حسین‌آباد از توابع شهر تاکستان به دنیا آمد. پدرش غفارعلی، کارگر شرکت راه‌آهن بود و مادرش سلاطین‌خانم نام داشت. تا پایان دوره ابتدایی درس خواند. پاسدار بود. سال ۱۳۶۲ ازدواج کرد و صاحب دو پسر و یک دختر شد. نهم تیر ۱۳۶۹، در بانه هنگام درگیری با گروه‌های ضدانقلاب بر اثر اصابت گلوله به شهادت رسید. مزار او در گلزار شهدای زادگاهش واقع است.

محل تولد تاکستان - حسین آباد تاریخ تولد ۱۳۴۳/۰۲/۰۵
محل شهادت جاده بانه تاریخ شهادت ۱۳۶۹/۰۴/۰۹
استان محل شهادت کردستان شهر محل شهادت بانه
وضعیت تاهل متاهل درجه نظامی
تعداد پسر ۲ تعداد دختر ۱
تحصیلات پنجم ابتدائی رشته -
عملیات سال تفحص
محل کار بنیاد تحت پوشش
مزار شهید قزوین - تاکستان - تاکستان - حسین آباد


در صورت داشتن تصاویر یا اطلاعات بیشتری از شهید می توانید آنها را در اختیار ما قرار دهید تا در سایت قرار گیرد

   
عنوان         فایل   
متن
تصاویر
اسناد
وصایا
شهید، اسدالله احمدی: به نام خداوندی که همه ی هستی و توانایی ما در دست اوست و ما سرانجام این زندگی ذلّت بار را رها کرده و به سوی او خواهیم بازگشت و چه خوب است که انسان با توشه ای از کارهای خیر به سوی او برود. اینجانب بنده حقیر، اسدالله احمدی، که اکنون در جبهه های حق علیه باطل به سر می برم، ان شاء الله بتوانم در این راه -که راه خداست- به سعادت برسم؛ اگر شهادت هم نصیب شد که سعادت است و بنا به گفته ی امام عزیز اجر شهید بسیار زیاد است. ان شاء الله، اسلام را با کمک دیگر برادران در جبهه به پیروزی نهایی برسانیم و تمام مسلمین جهان را از آن بهره مند کنیم. ان شاء الله، این کوشش مقبول درگاه احدیّت قرار گیرد و امام زمان (عج) و نایب بر حقش از ما خشنود گردد و ما هم از تمامی گناهان پاک گردیم و به آن راهی که نزد خدا از همه عزیزتر است -که همانا شهادت می باشد- برسیم. من تمام هدفم پشتیبانی از ولایت فقیه و حمایت از خون شهیدان و خط جمهوری اسلامی -که همان خط نه شرقی و نه غربی است- می باشد و به عنوان یکی از شاگردان مکتب حسین(ع)و همرزمان حزب الله چند کلمه وصیت دارم. اول؛ مادرم از شهادت من به خود ببالد که اسمش در دفتر خانواده ی شهدا ثبت گردیده و روز قیامت نزد فاطمه الزهرا (س)سربلند می باشد؛ زیرا راهی را که من انتخاب کرده ام، آگاهانه برگزیده و مورد رضایت خدا و انبیا و اولیا می باشد. امیدوارم که شما هم از من راضی باشید و اگر احیاناً به شما بدی کردم، حلالم کنید. از برادران و خواهران عزیزم می خواهم که پیروان صدیقی برای امام عزیز باشند و با هرگونه نفاق و کفر و ظلم -به هر نحوی که باشد- مبارزه کنند. از کلیه ی همکاران و بستگانم می خواهم برای این که پایه های حکومت اسلامی مستحکمتر گردد، به فعالیت و کوشش خود بیفزایند تا آنجا که با فعالیت شما پرچم توحید بر سراسر کره ی زمین برافراشته گردد. تا آنجا که امکان دارد گوش به فرمان رهبر کبیر انقلاب باشید و از او اطاعت کنید تا بلکه مورد لطف و عنایت امام زمان (عج) قرار گیرید. اسدالله احمدی ۰۴/۱۱/۱۳۶۱
خاطرات
بسمه تعالی در عملیات بیت المقدس ما در نزدیکی سر راه شادگان بودیم و موقع عملیات به ما گفتن شما باید به انتظامات بروید و ما انتظامات را قبول نکردیم و فرمانده تیپ ۲۲ بدر خرمشهر ما را نمی گذاشت به خط مقدم برویم و به ما گفت که باید انتظامات را قبول کنید و یا باید به شهرستان خودتان بروید و ما نه شهرستان را قبول کردیم و نه انتظامات را فقط ۲۴ نفر ما بودیم که آواره بودیم در تیپ و شب حمله صبح زود پا شدیم و نماز صبح را خواندیم و از تیپ فرار کردیم به خط و نه فرمانده خبر از ما دارد و نه دیگری و به خط رفتیم و در کنار رود کارون دیدیم تانک ها و ماشین ها در آنجا ایستاده اند و ما از آنها پرسیدیم برادر به خط از کجا می رود و گفتن از همینجا و ما رفتیم جلو و دیدیم یک پل شناور که همه وسایل از روی آن می رفتن و می آمدن و ما از آنجا رفتیم و دیدیم که یک ماشین در گل گیر کرده است و با برادران کمک کردیم و آنرا از گل در آوردیم و دیدیم یک ماشین ۵ متری این ماشین گیر کرده است و رفتیم جلو و دیدیم که زخمیها هستند و برادرها را صدا زدیم که زود این ماشین را از گل در آوریم و به پشت جبهه آمد و ما باز راه را ادامه دادیم و به طرف خط می رفتیم و با هم می گفتیم و می خندیم و تا یک ماشین آمد و ما سوار شدیم و به خط رسیدیم که دیدم که جنازه های عراقی ها در آنجا است و ما باز به راه مان ادامه دادیم و به طرف خط می رفتیم و به گردان ها رسیدیم و ما آنقدر دویده بودیم که خسته بودیم . و به خط رفتیم و یک میدان مین دشمن که رد می شدیم که خیلی طول و عرض داشت و ما با خونسردی از آنجا رد شدیم و دیدیم که یک تانک دشمن به دست رزمندگان شجاع به غنیمت گرفته شده است و خیلی خوشحال شدیم و رفتیم جلو که پشت خاک ریز اولی رسیدیم که عراقی ها پوتین و لباس های خود را در آورده اند و پا به فرار گذاشته اند و ما از آنجا روبه طرف جاده اهواز و خرمشهر کردیم و دشمن در حال فرار بود و رزمندگان اسلام در حال پیشروی بودند . اسدالله احمدی