در حال دریافت تصویر  ...
نام اروج علی بابا
نام پدر نوروزعلی
نام مادر مارال
محل شهادت دزفول

بیوگرافی
بابا، اروجعلی: هفتم فروردین سال ۱۳۳۴، در روستای دیال‌آباد از توابع شهر تاکستان به دنیا آمد. پدرش نوروزعلی (فوت۱۳۳۹) و مادرش مارال نام داشت. تا اول راهنمایی درس خواند. کارگر بود. سال ۱۳۵۵ ازدواج کرد و صاحب سه پسر شد. به عنوان سرباز ارتش در جبهه حضور یافت. سوم خرداد ۱۳۶۰، در دزفول بر اثر اصابت ترکش توپ به شهادت رسید. مزار او در گلزار شهدای زادگاهش واقع است.

محل تولد تاکستان - دیال آباد تاریخ تولد ۱۳۳۴/۰۱/۰۷
محل شهادت دزفول تاریخ شهادت ۱۳۶۰/۰۳/۰۳
استان محل شهادت خوزستان شهر محل شهادت دزفول
وضعیت تاهل متاهل درجه نظامی
تعداد پسر ۳ تعداد دختر ۰
تحصیلات اول راهنمائی رشته -
عملیات سال تفحص
محل کار بنیاد تحت پوشش
مزار شهید قزوین - تاکستان - دیال آباد


در صورت داشتن تصاویر یا اطلاعات بیشتری از شهید می توانید آنها را در اختیار ما قرار دهید تا در سایت قرار گیرد

   
عنوان         فایل   
متن
تصاویر
اسناد
دست نوشته ها
بسمه تعالی بخدمت دوست عزیزم ایرج کاکاوند پس از عرض سلام دوست عزیزم امیدوارم که حالتان خوب بوده باشد و از خداوند متعال خوشی و خرمی شما را خواستارم واگر از احوالات اینجانب دوستت اروجعلی بابا خواسته باشی هیچگونه ناراحتی در بین نیست بجز دوری شما و آنهم بزودی تازه گردد باری عرض می شود دوست عزیزم از قول من به اقدس خانم و بچه ها یک بیک سلام برسانید . و از قول من به عیسی سلام برسان و و از قول من به آقای غلام با اهل خانواده سلام و دعا می رسانم . از قوال من سید کریم سلام برسانید با اهل خانواده . از قول من به سید تقی و سید رضا و ناصر و نادر و سایر دوستان سلام و دعا می رسانم . ودوست عزیزم اگر وقتی خونه ما رفتی از قول من خانواده خودم را و اصغر و صغرا خانم سلام و دعا می رسانم . باری عرض می شود دوست عزیزم من که نامه می نویسم در منطقه هستم و من به شما گفتم که رسیدم اهواز اما نشد برای اینکه ما رسیدیم دستور آمد .که هیچکس حق مرخصی ندارد . شهر تا یک هفته و روز چهار شنبه شب حمله شد و گردان ما هم در این حمله شرکت داشت و به خوشی این حمله بسر گذشت و خودم خیلی ناراحت بودم که قول داده بودم که هر طور شده تلفن می زنم به خاطر حمله نشد تلفن بزنم و در تاریخ ۵/۳/۶۰ مخابرات بودم صبح خیلی خیلی شلوغ بود و هر کاری کردم نگرفت و بعد ساعت ۴ بعد از ظهر همان روز برگشتم شهر و تلفن زدم به کارخانه برای شما اما گرفت جواب به من ندادند . به هر حال خیلی خیلی ناراحت برگشتم . انشاالله بزودی باز می گردم و یک دست کله پاچه جمعه می خوریم . آن روز بخیر انشالله مهمانی خوش گذشته باشد روز دوشنبه و به من که قسمت نشد من همان شب نگهبان بودم و یادی از شما می کردم . .و پاس یک هم بودم . به هر حال در اینجا شب نگهبانی می دهم و یاد از شما می کنم . باری عرض می شود دوست عزیزم به من خبر بدهی که حال بچه ها خوب است و یا نه صمد مریض بود خوب شد و یا نه و یکی ببین که باغ انگور من را بیل زند . دیگر عرضی ندارم با همه شما خداحافظی می کنم نامه را در ساعت ۳۰/۱۱ تمام می کنم شب بخیر در مورخه ۶/۳/۶۰ صورت شما را از دور می بوسم . منتظر جواب نانه هستم . اروجعلی بابا