در حال دریافت تصویر  ...
نام محمود حبیبی
نام پدر محمد علی
نام مادر حاجیه خانم
محل شهادت شلمچه

بیوگرافی
حبیبی، محمود: یکم آذرماه ۱۳۳۳، در بشاریات از توابع شهر آبیک دیده به جهان گشود. پدرش محمدعلی، کشاورز و مادرش حاجیه خانم نام داشت. تا پایان دوره راهنمایی درس خواند. ازدواج کرده و دارای ۳ فرزند پسر و ۲ دختر شد. کارگر کارخانه زامیاد تهران بود. از بسیج در جبهه حضور یافت. ۱۹ فروردین ماه ۱۳۶۶، در شلمچه و در جریان عملیات کربلای(ع)به شهادت رسید. پیکر او را در زادگاهش به خاک سپردند.

محل تولد آبیک - هزار جلفا تاریخ تولد ۱۳۳۳/۰۹/۰۱
محل شهادت شلمچه تاریخ شهادت ۱۳۶۶/۰۱/۱۹
استان محل شهادت خوزستان شهر محل شهادت خرمشهر
وضعیت تاهل متاهل درجه نظامی
تعداد پسر ۳ تعداد دختر ۲
تحصیلات چهارم ابتدائی رشته -
عملیات سال تفحص
محل کار بنیاد تحت پوشش
مزار شهید تهران - شهریار-شهر قدس (قلعه حسن خان)


در صورت داشتن تصاویر یا اطلاعات بیشتری از شهید می توانید آنها را در اختیار ما قرار دهید تا در سایت قرار گیرد

   
عنوان         فایل   
متن
تصاویر
اسناد
وصایا
شهید، محمود حبیبی: هم اکنون که این لیاقت را پیدا کردم تا در جبهه ی حق علیه باطل حضور پیدا کنم، لازم می دانم کلامی چند روی کاغذ بیاورم. هر چند خود کلامی ندارم؛ اما کلام من، همان کلام رهبر و این امت حزب الله است. با امت حزب الله سخنی دارم و آن این که: بدانید این مصیبت ها و سختی ها، زودگذر و تمام شدنی است؛ اما به پاداش این جان فشانی ها و فداکاری ها، به نعمت های ابدی و بی پایان خداوندی خواهید رسید. هیچ گاه زبان به شکایت نگشایید و همیشه با وحدت و یکپارچگی و با مشت محکم و با حضور در صحنه داشتن، به هیچ یک از منافقین و مزدوران آمریکا مجال تحرک ندهید. از شما می خواهم که هیچ وقت دعا را فراموش نکنید و دایم به یاد خدا باشید و در نماز جمعه، نماز جماعت و دعای کمیل شرکت مؤثر داشته باشید. شما ای مادران! مبادا از رفتن فرزندان تان به جبهه جلوگیری کنید، که فردای قیامت در محضر خدا نمی توانید جواب زینب(س) را بدهید. مگر شما از زینب (س) بالاتر هستید که تمام اهل خانواده اش و ۷۲ تن را جلوی چشمانش شهید کردند؟ ای جوانان! مبادا در ذلت و در رختخواب ذلت بمیرید؛ که حسین(ع) در میدان نبرد با کفار شهید شد! پدر و مادر عزیزم! از من دلخور نباشید و مرا حلال کنید. سخنی هم با همسر عزیزم دارم؛ کسی که در سختی ها و دشواری های زندگی با من همراه بود. امیدوارم که پس از شهادت من، زینب وار بتوانی پاسدار خون شهیدان و این انقلاب خون بار شهیدان باشی. از فرزندانم پرستاری کن و آنها را -که یادگارمان هستند- برای جامعه بزرگ کن، تا مؤمن به اسلام و انقلاب اسلامی شوند و سربازی از سربازان روح الله باشند. سخنی هم با تو دارم؛ ای فرزند عزیزم، داوود جان! بدان که پدرت در راه اسلام و این انقلاب اسلامی شهید شد و تو هم باید -ان شاء الله- وقتی بزرگ شدی، راه او را ادامه دهی. حالا هم از خواهر و برادرت خوب مواظبت کن و دَرسَت را خوب بخوان، تا -ان شاء الله- فردی مفید و با ایمان برای جامعه باشی. از همگی شما می خواهم که مرا حلال کنید و در شهادتم، فقط برای من گریه نکنید؛ بلکه برای شهدای صدر اسلام و انقلاب گریه کنید، تا مبادا -خدای نخواسته- دشمن شاد شود. در پایان از خانواده ام می خواهم که همیشه دعا کنند تا من هم با شهدای اسلام محشور شوم.۱ (۱۲۱۸۴۴۰) محمود حبیبی ۱۲/۱۱/۱۳۶۱