در حال دریافت تصویر  ...
نام مهدی خوبان
محل تولد بوئین زهرا - ارداق


در حال دریافت تصویر  ...
نام ابوالفضل اسمعیلی
محل تولد قزوین


در حال دریافت تصویر  ...
نام علی اکبر کاوه
محل تولد قزوین


در حال دریافت تصویر  ...
نام علی اکبر مومنی
محل تولد قزوین


در حال دریافت تصویر  ...
نام سید مصطفی موسوی
محل شهادت عین خوش


در حال دریافت تصویر  ...
نام حسین شیرمحمدی
محل شهادت مارغان گیلانغرب


در حال دریافت تصویر  ...
نام احمد عزیزی
محل شهادت فکه


در حال دریافت تصویر  ...
نام بدایار بهبودی
محل شهادت میمک


در حال دریافت تصویر  ...
نام نامدار محمدی
محل شهادت عین خوش


در حال دریافت تصویر  ...
نام ولی الله رضایی
محل شهادت میمک



یک خاطره شهید  سبحان جانی


۲ مجوز در خواب!

غلامرضا جانی، برادر شهید: برادرم سبحان جانی، شبی که قرار بود فردایش به جبهه اعزام شود، در عالم خواب فرزند زهرا(س)، حضرت صاحب الزمان (عج) را می بیند که به وی می گوید: چرا دیر کردی، زودتر بیا که من منتظر تو هستم. سبحان که این پیام را می شنود در خواب گریه شدیدی می کند، به طوری که همسر او متوجه شده و او را از خواب بیدار کرده و جویای علت گریه اش می شود. او که اصرار زیادی می کند، سبحان ماجرای خوابش را برای همسرش می گوید و از او می خواهد تا زمان شهادتش که نزدیک هم هست، خواب را برای کسی تعریف نکند. جالب است که پدر سبحان نیز راضی به اعزام فرزندش به جبهه ها نبود، او هم شبی در خواب می بینید که سید بزرگوار ما به همراه حضرت امام خمینی(ره) وارد خانه شده و خطاب به پدر می گویند: تو نباید از رفتن فرزندت به جبهه ممانعت کنی. پدر به شدت به خود لرزیده و از خواب که بیدارمی شود، دیگر توان جلوگیری از فرزندش را برای رفتن به جبهه ندارد. سبحان وارد جبهه ها که می شود در عملیات شرکت می کند. قبل از آغاز عملیات فرمانده ی آنان از رزمندگان می خواهد، با توجه به شرایط منطقه، همه محاسن شان را با تیغ بتراشند. سبحان از این موضوع بسیار ناراحت شده و می گوید: من چگونه می توانم با صورت تیغ زده شده به دیدار ابی عبدالله الحسین(ع) بروم. او به ناچار این کار را پذیرفت و انجام داد، اما در همان عملیات شهید شد و در حالی که سر به بدن نداشت، به دیدار معشوق رفت.