همسر شهید: هر وقت از همسرم میخواستم که برای تفریح به بیرون از منزل برویم، ایشان پیشنهاد «گلزار شهدا» را میداد و ما هم برای فاتحه به گلزار شهدا میرفتیم.
در گلزار شهدا، همیشه جلوتر از ما حرکت میکرد و تنها قدم میزد. یک بار علت را پرسیدم و او گفت: «چون در مزار شهدا بچههای شهدای زیادی هستند که برای فاتحه میآیند، اگر دست فرزندانم را در دستان من ببینند، ناراحت میشوند.»
نکتهی دیگر این که، ایشان همیشه در حاشیهی گلزار شهدا و زیر درختی میایستاد و لحظات زیادی را در خلوت به راز و نیاز میپرداخت. این موضوع برایم خیلی عجیب نبود؛ اما وقتی همسرم شهید شد، دیدم قطعهای که میخواهند او را در آن دفن کنند، دقیقاً جایی است که او همیشه میایستاد و با خالق خود مناجات میکرد.