علي نوري: مصيب هر جا كسي را مي ديد ماشينش را كنار مي زد و با او احوال پرسي و شوخي مي كرد و هر كس هر نقطه ضعفي داشت و آن را بكار مي برد تا در يادش بماند كه او را ديده است.
وقتي به اداره ي ما مي آمد بچه ها را خيلي اذيت مي كرد و من را هم همين طور، به گونه اي كه بعضي اوقات كه به اداره مي آمد من خودم را پنهان مي كردم تا او برود و بعد از رفتنش به او زنگ مي زدم كه من اينجا بودم.
اگر متوجه مي شد كه كسي مشكل دارد به هر طريقي كه مي شد به آن كمك مي كرد.
من اكثر بچه ها را که مي بينم، مي گويند كه دو هفته پيش او آمد پيش ما و با ما شوخي و صحبت كرده است. به نظر من، آقاي مرادي متعلق به ايران بود، چون در همه مناطق ايران فعاليت مي كرد.
محمد مجيدي فر: هميشه طرفدار سر سخت نيرو هايشان بود و نمي گذاشت زياد خسته شوند. در عمليات والفجر ۱۰ يك روز كه نيروها براي شناسايي رفته بودند به خاطر اينكه خودش مستقيما در عمليات باشد با يك گروه شناسايي در شهر حلبچه رفت كه در معبري به مشكلي بر خورديم كه مقداري شك داشتيم و آقاي مرادي چندين مورد در آن معبر رفت و شناسايي كرد تا آن مشكل را ببيند تا برای بچه ها مشکلی ایجاد نشود.