در حال دریافت تصویر  ...
نام علی اکبر صالحی
محل تولد آبیک - خطایان


در حال دریافت تصویر  ...
نام غلام رضا خلج
محل تولد تاکستان - علنقیه


در حال دریافت تصویر  ...
نام علی اکبر اسدالهی
محل تولد تاکستان - دولت آباد


در حال دریافت تصویر  ...
نام حسین آجورلو
محل تولد آوج - کلنجین


در حال دریافت تصویر  ...
نام ذبیح الله طاهرخانی
محل شهادت جاده بروجرد - خرم آباد


در حال دریافت تصویر  ...
نام حبیب الله محمد بیگی سلخوری
محل شهادت خرمشهر


در حال دریافت تصویر  ...
نام جواد مهجور
محل شهادت خرمشهر


در حال دریافت تصویر  ...
نام محمد علی باغ خانی
محل شهادت فکه - چمسری


در حال دریافت تصویر  ...
نام علی شعبانی
محل شهادت سوسنگرد


در حال دریافت تصویر  ...
نام منصور زارعی
محل شهادت خرمشهر


در حال دریافت تصویر  ...
نام محمد علی ملک پورقزوینی
محل شهادت خرمشهر


در حال دریافت تصویر  ...
نام ناصر مهری
محل شهادت شرهانی


در حال دریافت تصویر  ...
نام یحیی معصومی
محل شهادت اشنویه


در حال دریافت تصویر  ...
نام مرتضی اسفندیاری
محل شهادت خرمشهر


در حال دریافت تصویر  ...
نام داود توکلی
محل شهادت خرمشهر


در حال دریافت تصویر  ...
نام بیت الله رحیمی
محل شهادت کوشک طلایی


در حال دریافت تصویر  ...
نام علی کریمی
محل شهادت خرمشهر


در حال دریافت تصویر  ...
نام قربان علی میرزایی
محل شهادت خرمشهر



یک خاطره شهید  سعید پایروند


ساعت ورود به خانه ابدی

خدیجه زند، مادر شهید سعید پایروند: یادم می آید که شبهای جمعه زیادی را به همراه سعید عزیزم برای شرکت در دعای کمیل، به حسینیه امامزاده حسین(ع) رفته و بعد از دعا به مزار شهدا می رفتیم. یک شب، بعد از اتمام دعای کمیل با سعید به مزار شهدا رفتیم، به قطعه ی آخرین که رسیدیم، سعید ایستاد. گفتم: سعید جان چرا ایستادی؟ گفت: مادر، این جا که می بینی، خانه ی من است و مرا اینجا دفن خواهند کرد. این را که گفت، گریه امانم نداد و به سعید گفتم: سعید جان مرا تنها نگذار، من که غیر از تو کسی را ندارم. سعید که مرا ناراحت دید، خندید و با خنده اشکهایم را پاک کرده و مرا در آغوش گرفت و گفت: مادر من شوخی کردم. در راه برگشت به خانه بودیم که از سعید پرسیدم که چند روز در مرخصی است و مجددا کی به جبهه بر می گردد؟ سعید هم بلافاصله گفت: مادر فردا ساعت ۴ بعدازظهر می روم! فردا شب که می خواست برود، برای آخرین بار در آغوشم گرفته و او را بوییدم و او هم خندید و رفت. چند روزی گذشت، اول اسفند ماه بود که پیکر عطرآگین او را آوردند و پس از تشییع، دقیقا ساعت ۴ بعدازظهر روز ۵ شنبه به خاک سپردند و آن هم دقیقا جایی که قبلا خودش نشان داده بود.