در حال دریافت تصویر  ...
نام حسین علی محمدی
محل تولد قزوین - موشقین


در حال دریافت تصویر  ...
نام عبدالله عالمی
محل تولد قزوین - بهرام آباد


در حال دریافت تصویر  ...
نام نصرت الله مصطفی
محل تولد بوئین زهرا - آب باریک


در حال دریافت تصویر  ...
نام حسن کریمی رحمانی
محل تولد تاکستان


در حال دریافت تصویر  ...
نام یدالله اکبرشاهی
محل تولد قزوین - رشتقون


در حال دریافت تصویر  ...
نام حسن تدین
محل تولد قزوین


در حال دریافت تصویر  ...
نام علمدار طاهرخانی
محل تولد تاکستان


در حال دریافت تصویر  ...
نام قمقام لشکری
محل تولد تاکستان - ضیاء آباد


در حال دریافت تصویر  ...
نام علی رحمانی
محل تولد تاکستان


در حال دریافت تصویر  ...
نام مجتبی رشوند
محل تولد قزوین - تنوره-بخش رودبار الموت


در حال دریافت تصویر  ...
نام علی اصغر مافی
محل تولد قزوین


در حال دریافت تصویر  ...
نام علی اکبر ناصرپور
محل تولد قزوین


در حال دریافت تصویر  ...
نام منصور کشاورز باحقیقت
محل تولد قزوین - سیاهپوش


در حال دریافت تصویر  ...
نام قنبر غلامی
محل تولد قزوین - ویار-بخش رودبار شهر


در حال دریافت تصویر  ...
نام محرم رحمانی
محل تولد تاکستان


در حال دریافت تصویر  ...
نام محمد بابا
محل تولد تاکستان - دیال آباد


در حال دریافت تصویر  ...
نام قربان کرمی
محل تولد بوئین زهرا - شال


در حال دریافت تصویر  ...
نام مسعود سخاوت دوست
محل تولد قزوین


در حال دریافت تصویر  ...
نام محمد ملک محمدی
محل شهادت اهواز


در حال دریافت تصویر  ...
نام مهدی قبادی
محل شهادت بانه


در حال دریافت تصویر  ...
نام محمود رضایی
محل شهادت پاسگاه زید


در حال دریافت تصویر  ...
نام ذبیح الله دودانگه
محل شهادت قلاویزان


در حال دریافت تصویر  ...
نام محمد محمدخانی
محل شهادت ام الرصاص


در حال دریافت تصویر  ...
نام وهب ارجینی
محل شهادت مهران


در حال دریافت تصویر  ...
نام حسن نوروزی فهیم
محل شهادت قلاویزان



یک خاطره شهید  آصف مصطفی


سه خاطره‌ی به یادماندنی

حوریه لشکری، همسر شهید: یک روز به سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی مانده بود. برای بدرقه‌ی همسرم به سپاه رفته بودیم. «آصف» داشت اعزام می‌شد. هنگامی که آمد خداحافظی آخر را بکُند، دردم شروع شد. داشتم به خودم می‌پیچیدم، که او متوجه شد و گفت: «چته؟ … چرا ناراحتی؟» گفتم: «هیچی! مسأله‌ای نیست… تو برو! خداحافظ.» دردم بیش‌تر شده بود و او هم ناراحت. او اصرار کرد و من هم وقتی دیدم رضایت نمی‌دهد، موضوع را گفتم. «آصف» بلافاصله سراغ فرماندهی «بسیج» را گرفت و بعد از چند لحظه آمد و گفت: «مرخصی گرفتم ... بیا برویم خانه.» به خانه آمدیم. درد امانم را بُریده بود. تا فردا صبح درد کشیدم. صبح روز بیست و دوم بهمن، «آصف» رفت تا ماشین بیاورد و مرا برای زایمان به بیمارستان ببرد. کمی طول کشید و در این فاصله، بچه به دنیا آمد! وقتی «آصف» آمد، دید کار از کار گذشته است و خیلی خوشحال شد. فرزند ما در روز بیست و دوم بهمن ماه ـ هم‌زمان با سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی ـ به دنیا آمد و همسرم نیز پنج روز بعد، به جبهه اعزام شد.  او در طول سال چندین بار به جبهه اعزام شد و در عملیات‌های مختلف حضور یافت و سرانجام هم ـ دُرست یک سال پس از تولد فرزندمان ـ «آصف» به شهادت رسید.  از آن سال به بعد، روز بیست و دوم بهمن، سه خاطره‌ی به یاد ماندنی را در ذهن ما زنده می‌کند: «سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی، تولد فرزندم و تشییع جنازه‌ی همسرم!»