نام | هوشنگ سیاهکلی |
نام پدر | رمضان علی |
نام مادر | خانم بزرگ |
محل شهادت | سردشت |
بیوگرافی |
سیاهکلی، هوشنگ: پنجم خرداد ۱۳۳۶، در روستای گرمارود سفلی از توابع شهر قزوین به دنیا آمد. پدرش رمضانعلی، کشاورز بود و مادرش خانم بزرگ نام داشت. تا پایان دوره متوسطه در رشته انسانی درس خواند و دیپلم گرفت. همافر یکم نیروی هوایی ارتش بود. ازدواج کرد و صاحب یک پسر و یک دختر شد. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. بیست و نهم فروردین ۱۳۶۶، در سردشت توسط نیروهای عراقی بر اثر اصابت ترکش به سر، شهید شد. مزار او در بهشتزهرای شهر تهران واقع است. |
محل تولد | قزوین - گرمارود سفلی | تاریخ تولد | ۱۳۳۶/۰۳/۰۵ |
محل شهادت | سردشت | تاریخ شهادت | ۱۳۶۶/۰۱/۲۹ |
استان محل شهادت | آذربایجان غربی | شهر محل شهادت | سردشت |
وضعیت تاهل | متاهل | درجه نظامی | |
تعداد پسر | ۱ | تعداد دختر | ۱ |
تحصیلات | دانشجوی کارشناسی | رشته | زبان وادبیات فارسی |
عملیات | سال تفحص | ||
محل کار | بنیاد تحت پوشش | ||
مزار شهید | تهران - تهران |
در صورت داشتن تصاویر یا اطلاعات بیشتری از شهید می توانید آنها را در اختیار ما قرار دهید تا در سایت قرار گیرد
تصاویر
وصایا
شهید، هوشنگ سیاهکلى:
همانا زندگى عقیده و جهاد است و جز این، زندگى نیست؛ نکبت و بدبختى است!
بدانید و آگاه باشید که تمامى انبیا و اولیا خداوند در این مسیر جان باخته اند و بهترین انسان ها، هستى خودشان را در این رابطه وقف کرده اند.
جهاد در دو بُعد؛ مبارزه با دشمن درون و جهاد با دشمن بیرون، که در مقابل حق موانع و سدى از کفر و عناد در مقابل پیشرفت حقیقت ایجاد مى کنند. در دو طریق جهاد لازم و ملزوم هستند و امروز هم مستثنى از این مهم نیست؛ بلکه از خیلى جهات انقلاب اسلامى در موقعیت و شرایط حساس قرار گرفته است که در صورت سستى از ناحیه پاسداران و حافظان و عاشقان اسلام، خسارت جبران ناپذیرى به اسلام عزیز وارد مى شود.
از این رو است که حکیم بزرگ، رهبر اسلامى، امام امت، جان جانان، بزرگ بزرگان، یکه تاز صحنه هاى پیکار با دشمنان خدا، به حق در دنیاى سراسر تزویر و ستم قد برافراشت و پوزه ابرقدرت ها را به خاک مالید.
این حقیر با درک این مهم پا به جبهه گذاشتم و آگاهانه و بدون شک و تردید، با الهام از امام حرکت کردم و از خداوند بزرگ توفیق انجام وظایفم را -که به صورت تکلیف مطرح است- عاجزانه خواستارم.
از همان روزى که امامم را شناختم، همه چیز را باختم؛ زیرا بارها از دوران کودکى تا به امروز، ماه محرم که فرا مى رسید و عزادارى امام حسین(ع) و اصحاب و یارانش بر پا مى شد، در مجالس وعظ و خطابه و حتى تعزیه مى دیدم و مى شنیدم و آرزو مى کردم که در کربلاى امام حسین(ع) باشم و جان ناقابلم را فدایش نمایم؛ اما جز احساس هم دردى چیزى نمى توانست باشد، تا این که حسین(ع) زمان، امام خمینى، جان تازه اى بر کالبد شهیدان دمید و این چنین تحولى را به وجود آورد و خون هاى زیادى براى به تحقق رسیدن انقلاب اسلامى، نثار شد.
اکنون که هنگام یارى اسلام و امام امت است، آیا منصفانه است که هم چون پیرزنان، زانوى سستى و رخوت بغل کنیم و سر در لاک دنیاپرستى فرو ببریم و باز دعوى شهید بودن نماییم و در محرم یا حسین(ع) سر دهیم و به سر و سینه بزنیم؟!
آیا این است منطق حسینى که زندگى را جز عقیده و جهاد و زندگى با ظالمان را جز نکبت و بدبختى و ننگ نمى دانست؟ این سخنان را به کسانى که مدعى هستند و خود را پیرو امامان مى دانند عرض کردم و سخنى چند هم خاضعانه با پدر و مادر مهربانم مى گویم که از هیچ کوششى دریغ نورزیدند و در تعلیم و تربیت فرزندان شان -در عسرت و سختى- به یارى خداوند توانستند آن طور که شایسته بود، وظیفه پدرى و مادرى خویش را به ثبوت برسانند.
این حقیر از این که نتوانستم تکلیف فرزندى را نسبت به آن بزرگواران ادا نمایم، جداً شرمنده ام و از والدینم طلب عفو و بخشش دارم و از خداوند بزرگ مسألت دارم که از جرم این بنده در گذرد؛ -ان شاء الله.
در این وقت کم نمى توانم زحماتى را که شما پدر و مادرم برایم کشیدید، حتی روى کاغذ بیاورم و ابراز قدردانى خالصانه نمایم؛ لذا از شما حلالیت مى طلبم، که خود را مسؤول مى دانم و مقصر. خود را سراپا گناه مى بینم و شرمنده از روى شما هستم که توفیق نیافتم تا از نزدیک زیارت تان نمایم؛ زهى بى سعادتى و کم توفیقى.
خدایا! مرا ببخش و به آن ها پاداشى شایسته عطا فرما.
...و اما، ما همه از خدا هستیم و نهایتاً بسوى او باز خواهیم گشت و این جانى که ما پیوسته در حفظ آن مى کوشیم، از آن اوست. همان گونه که نبودیم و در نبودن مان دخالتى نداشتیم، در بودن مان هم دخالتى نخواهیم داشت.
آن کسانى که فرزند هم ندارند، مستثنى از این قاعده نیستند؛ بنابراین نمى توانیم اعتراضى داشته باشیم. اراده ازلى صورت گرفت و به شما هشت فرزند داد، که اگر اراده اش اقتضا نماید، بسوى خود مى برد. بنابراین بر هر چیزى که از اول بودن و نبودنش به دست ما نیست، نباید افسوس خورد.
اصولاً به هر چیزى که فنا در او راه دارد، دل بستن عاقلانه نیست؛ گرچه انس و الفت و محبتى پدید آید.
آیا این عاقلانه و عاطفه برتر است یا اسلام و پیامبر؟ آیا فرزند شما عزیزتر است یا فرزندان فاطمه زهرا؟ (س) مبادا جزع نمایید، در صورت رسیدن مصیبتى. باید به خدا التجا و تأسى به خاندان عصمت و طهارت نمایید و مصیبت هایى را که به اهل و عیال و فرزند رسول خدا(ص) و فاطمه (س) رسید، به یاد آورید و گریه نمایید؛ زیرا مصیبتى جانگدازتر و سخت تر از مصیبت اهل بیت در تمام طول تاریخ وجود نداشته و ندارد.
بنابراین چه باک از این مصیبت هاى جزیى، مخصوصاً به مادر بسیار عزیز و مهربانم توصیه مى کنم که زارى نکند و مفتخر باشد که در راه امام حسین(ع) و حضرت ابوالفضل(ع) فرزندى داده است و از آن بزرگواران استعانت نماید و حالی را که حضرت زینب(س) در روز عاشورا داشت و در مقابل چشم بچه هاى امام حسین(ع) و آن بزرگوار، هفتاد و دو تن از بهترین انسان ها را شهید کردند و آن همه جنایات را مرتکب شدند، به یاد آوَرَد تا تسکین یابد؛ امید عفو و بخشش از شما دارم؛ اجر شما با حضرت صدیقه کبرى، فاطمه زهرا (س).
انتخاب این راه جز در سایه معرفت و شناخت درست و صحیح از اسلام، آن هم با رهبرى و مرشدى پیرى چون کوه استوار و درهم کوبنده دو قطب قدرت مادّى شرق و غرب، نبود که با کلام ها و سخن هاى ملکوتى و الهى اش، جان غفلت زده و در خواب مانده مرا بیدار نمود تا بصیرت یابم و زشتی هایم را دریابم و هم او بود که به لطف خداوند بزرگ، جانى را که در معرض سقوط در دره هولناک دنائت و پَستى بود، از حضیض انانیت و رذالت، بسوى اوج سعادت رهنمون ساخت تا این که شیفته و عاشق شدم و دست از همه چیز براى رسیدن به وصال معشوق کشیدم.۱ (۱۴۱۴۰۲۱)
هوشنگ سیاهکلى
دست نوشته ها
قدم در راه شدن: قدم نهادن در مسیر شدن و خروج از ماندن که نهایتا گندیدن در منجلاب زندگی سراسر فریب را به دنبال خواهد داشت لازمه اش برخورد باموانع بی شمار و تحمل سختی ها و گرفتاریهاست. اصولا انسان متعالی برای خودش مشکلات بوجود می آورد و تن را به رنج و سختی می اندازد که از قیدش برهد تا متعلقات را به اهلش واگذارد. با دو نیروی صبر و شکر، رفع درد و آلام می توان کرد، که شکر از نعمات خداوند پیوند دهنده دلها و صبر در مقابل سختی ها که باعث سعادت انسان است و بستر دشت در اثر برخوردهای فراوان صاف و صیقل می گردد. شهید هوشنگ سیاهکلی