نام | محمد حسین اکبری رضایی فرد |
نام پدر | اکبر |
نام مادر | منصورخانم |
محل شهادت | شلمچه |
بیوگرافی |
اکبری رضایی فرد، محمدحسین: یکم تیر ۱۳۴۲، در شهرستان قزوین به دنیا آمد. پدرش اکبر و مادرش منصورخانم نام داشت. تا پایان دوره متوسطه درس خواند. به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت و فرمانده ی گردان امام رضا(ع) را بر عهده داشت که یازدهم اسفند ۱۳۶۵، در عملیات کربلای ۵ در شلمچه به شهادت رسید. مزار او در گلزار شهدای زادگاهش واقع است. |
محل تولد | قزوین | تاریخ تولد | ۱۳۴۲/۰۴/۰۱ |
محل شهادت | شلمچه | تاریخ شهادت | ۱۳۶۵/۱۲/۱۱ |
استان محل شهادت | خوزستان | شهر محل شهادت | خرمشهر |
وضعیت تاهل | مجرد | درجه نظامی | |
تحصیلات | دیپلم | رشته | تجربی |
عملیات | سال تفحص | ||
محل کار | بنیاد تحت پوشش | ||
مزار شهید | قزوین - قزوین |
در صورت داشتن تصاویر یا اطلاعات بیشتری از شهید می توانید آنها را در اختیار ما قرار دهید تا در سایت قرار گیرد
تصاویر
اسناد
وصایا
شهید، محمدحسین اکبریرضایی فرد:
ای مردم! بدانید که این انقلاب به دست شما به ثمر رسیده است. اگر شما دست از امامتان و رهبرتان بردارید و تفرقه کنید، این انقلاب ضربه می خورد؛ نه از امام عقب بمانید و نه جلو بروید و در برابر بمباران ها و محاصره ی اقتصادی و مشکلاتی که دشمن برای به زانو در آوردن شما به وجود می آورد، مقاومت کرده و مشت محکمی به دهان یاوه گویان و دشمنان بزنید و به تمام جهانیان بفهمانید که ملت ما، تا رسیدن به کربلا و قدس از پای نخواهد نشست و از جنگ خسته نخواهد شد و از امام دست بر نخواهد داشت.
در ضمن از همهی آشنایان، فامیل، همسنگران و خصوصاً خانواده ام حلالیت طلبیده و التماس دعا دارم.۱ (۱۰۶۶۱۰۰)
به امید زیارت کربلا
محمدحسین اکبریرضایی فرد
۲۰/۰۹/۱۳۶۵
خاطرات
همزم شهید: در عملیات کربلای ۵ با شهید آذربایجانی با هم بودیم، ۷، ۸ روز بود که عملیات کرده بودیم. مقر ۱۱ در تصرف عراقی ها بود، تقریبا ۱۰۰ یا ۲۰۰ متر به جلو رفتیم و مقر ۱۱ را تصرف کردیم، جاده ای که گرفتیم، به کانال ماهی متصل می شد، عملیات خیلی شیرینی بود، فرمانده ی گردان ما، اکبر رضایی بود.
ما با شهید آذربایجانی فقط ۲ سنگر فاصله داشتیم، تقریبا ۳، ۴ روزی ازعملیات گذشته بود، ساعت ۳ نیمه شب بود، من و آقای حضرتی و آذربایجانی داخل سنگر بودیم که یک خودروی نیروهای عراقی در تاریکی آمد و چسبید به خاکریز ما و شروع به تیراندازی کردند، ما هم یک نارنجک به داخل آن انداختیم و ۲ سرباز بعثی که داخلش بودند، کشته شدند، آنها ظاهرا هنوز نمی دانستند که ما شب قبل مقر ۱۱ از عراقی ها گرفته ایم و خیال می کردند که ما از نیروهای خودشان هستیم.
ما آنها را کشتیم و غذای ایشان هم که برای سایر نیروهایشان می بردند نصیب ما شد.
بعد از چند روز داخل همان مقر با اکبر رضایی که فرمانده ما بود و شهید آذربایجانی نشسته بودیم که اکبر رضایی یک لیوان آب برداشت و حدود ۲ کیلومتر جلوتر رفت و با همان یک لیوان آب غسل شهادت داد. وقتی برگشت کاملا نوربالا می زد، هر چی به او گفتم امشب را بمان و نرو، گفت: نه، باید بروم و خط را تحویل بدهم.
و خلاصه هم با آذربایجانی رفت که فردا صبح با خبر شدیم هر دو به شهادت رسیده اند.
کلام شهید محمد حسین اکبری رضایی
Loading the player ...