نام | محمد حسین رضایی |
نام پدر | علی اکبر |
نام مادر | صفیه |
محل شهادت | شیخ محمد |
بیوگرافی |
رضایی، محمدحسین: شانزدهم مرداد ۱۳۴۹، در روستای کمالآباد از توابع شهر قزوین به دنیا آمد. پدرش علیاکبر، کشاورزی میکرد و مادرش صفیه نام داشت. تا پایان دوره راهنمایی درس خواند. کارگر کارخانه بود. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. بیست و چهارم خرداد ۱۳۶۷، در شیخمحمد عراق بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید. پیکرش مدتها در منطقه برجا ماند و سال ۱۳۷۱ پس از تفحص در گلزار شهدای زادگاهش به خاک سپرده شد. |
محل تولد | قزوین - کمال آباد | تاریخ تولد | ۱۳۴۹/۰۵/۱۶ |
محل شهادت | شیخ محمد | تاریخ شهادت | ۱۳۶۷/۰۳/۲۴ |
استان محل شهادت | - | شهر محل شهادت | - |
وضعیت تاهل | مجرد | درجه نظامی | |
تحصیلات | سوم راهنمائی | رشته | - |
عملیات | سال تفحص | 1371 | |
محل کار | بنیاد تحت پوشش | ||
مزار شهید | قزوین - قزوین - کمال آباد |
در صورت داشتن تصاویر یا اطلاعات بیشتری از شهید می توانید آنها را در اختیار ما قرار دهید تا در سایت قرار گیرد
تصاویر
اسناد
وصایا
شهید، محمد حسین رضایی:
پدر و مادر عزیز! من خیلی از شما تشکر می کنم که شب و روز زحمت کشیدید و مرا بزرگ کردید. من از خداوند خیلی تشکر می کنم، که به شما نیرو و قوت داد، تا مرا به این سن برسانید.
پدرم! من به راهی رفتم که علی اکبر حسین(ع) به آن راه رفت؛ پس شما هم باید هم چون امام حسین(ع)، پدری شوید که فرزندش را بسوی میدان فرستاد.
پدرم! یک ساعت صبر، برابر یک سال عبادت است. امام حسین(ع) صبر کرد و وقتی فرزندش –علی اکبر(ع)- شهید شد، رفت لب هایش را بر لب های علی اکبر(ع) گذاشت و افتخار کرد که فرزندش زیر بار ظلم نرفته است.
پدرم! به کسی پدر می گویند، که داغ فرزند دید و افتخار کرد فرزندش زیر بار ظلم نرفته است.
پدرم! باید شما هم مثل مولا، صبر و تحمل کنید، که فرزندت مثل علی اکبر(ع) شهید شده است.
پدرم! می دانم چقدر رنج بُردی تا مرا بزرگ کنی. من به شما خیلی زحمت دادم و شما را اذیت کردم؛ امیدوارم هر چه از من بدی دیدی، حلالم کنی!
همان طوری که گفتم، حسین(ع) زمانه ما همین امام است. او بود که ما را از تاریکی و ظلمت طاغوتیان نجات داد؛ مبادا پدرم! از فرمان هایش سرپیچی کرده و از رفتن به جبهه امتناع کنید. بدان پدرم! فرزند، امانتی است که خداوند به پدر و مادر می بخشد و هر موقع بخواهد، آن را می گیرد.
مادرم! می دانم که چقدر رنج بُردی تا مرا بزرگ کردی؛ می دانم چه شب ها بی خوابی کشیدی، تا مرا بزرگ کردی. امیدوارم شیری را که به من دادی، حلال کنی. تو باید مادری صبور، همانند زهرا(س) باشی. هیچ وقت بعد از شهید شدن من، برایم گریه مکن و گریه کن برای علی اکبر حسین(ع)، که بدنش را در کربلا تکه تکه کردند و با لب تشنه شهید شد.
مادرم! همانند زینب (س) باش، که داغ ۷۲ تن از بهترین نزدیکانش را تحمل و در کاخ یزیدیان با یک سخنرانی دلیرانه، کاخ را ویران کرد.
مادرم! دلیر و صبور باش و حجابت را حفظ کن؛ که حجاب تو کوبنده تر از خون من است.
مادرم! هیچ وقت بدون حجاب بیرون نرو؛ که منافقان، صدامیان و آمریکایی ها را با این حجابت در هم خواهی شکست.
مادرم! زهراگونه باش؛ که فرزندانی چون حسن و حسین(ع) را تربیت کرد و به اسلام تقدیم نمود. بدان کسی که بسوی خدا می رود، با عشق و علاقه خود می رود و کسی او را وادار نکرده و نمی کند. همان طوری که گفتم، فرزند امانتی است که خداوند به پدر و مادر می بخشد و هر موقع خواست آن را می گیرد؛ پس، مادرم! افتخار کن که فرزندت به گمراهی و زیر بار ظلم نرفته و بسوی خدایی رفته که او را خلق کرده است.
برادرهایم! اگر من توفیق شهادت پیدا کردم، باید سلاح مرا به دست بگیرید و نگذارید سلاحم به زمین بیفتد. باید حسین گونه شوید، که جگر برادرش را پاره پاره کردند و او هم چنان راهی را که برادرش رفته بود، ادامه داد.
برادر بزرگم! امیدوارم مرا ببخشی؛ چون زبانم گویای آن نیست که بگویم مرا حلال کنی؛ ولی امیدوارم حلالم کنی.
برادرم محمد! باید فرزندت علی را چنان تربیت کنی که علی(ع)، حسن و حسین(ع) را تربیت کرد. باید او را چنان تربیت کنی که در روستا نمونه باشد.
خواهرهایم! داغ برادر مشکل است. باید زینب وار باشید، که داغ برادرهایش را تحمل کرد.
...و سخنی چند با اهالی روستا؛
ای جوان ها! علی اکبرگونه شوید. زیاد به فکر شهرت نباشید؛ بالاخره شهرت روزی تمام می شود.
ای دوستان! نماز را به پا دارید، که ما هر چه داریم، از نماز و عبادت است و همه کارهای ما برای نماز است و نه برای مال و ثروت؛ چرا که هیچ کس مال و ثروت را با خود نمی برد؛ بلکه پس از او اولادها از مال و ثروتش استفاده می کنند.
جنگ ما هم برای عبادت است؛ نکند فردای قیامت، از روی شهدا، امام حسین(ع) و چهارده معصوم، خجالت بکشیم؛ همان طوری که برادر عزیزمان، شهید «عیسی صمدیان» گفته بود: «ای جوان ها! نکند در خواب غفلت بمیرید، که علی(ع) را در محراب عبادت شهید کردند و مبادا در خواب غفلت بمیرید، که جگر امام حسن(ع) را پاره پاره کردند!»
پس ای جوان ها! کمی به خود بیایید و نماز را به پا دارید، که فردا دیگر راه برگشت به این دنیای ذلت بار وجود ندارد.
ای پدرها! مبادا جلوی فرزندان تان را برای رفتن به جبهه بگیرید که فردا از روی امام حسین(ع)، خجالت خواهید کشید؛ همان طوری که امام حسین(ع)، فرزندش –علی اکبر- را به میدان فرستاد، شما هم باید هم چون امام حسین(ع)، فرزندان تان را به جبهه و میدان جنگ بفرستید.۱ (۱۳۴۱۸۷۳)
محمد حسین رضایی
۳۰/۹/۶۶