در حال دریافت تصویر  ...
نام داود توکلی
نام پدر محمد
نام مادر خدیجه
محل شهادت خرمشهر

بیوگرافی
توکلی، داود: هفدهم فروردین ۱۳۳۶، در روستای سعیدآباد از توابع شهر بوئین‌زهرا به دنیا آمد. پدرش محمد، کشاورز بود و مادرش خدیجه نام داشت. تا پایان دوره ابتدایی درس خواند. کارمند اداره زمین شهری بود. سال ۱۳۵۷ ازدواج کرد و صاحب یک پسر و دو دختر شد. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. نوزدهم اردیبهشت ۱۳۶۱، در خرمشهر بر اثر اصابت ترکش به سر، شهید شد. مزار او در گلزار شهدای زادگاهش قرار دارد. برادرش محمدباقر نیز به شهادت رسیده است.

محل تولد بوئین زهرا - سعید آباد تاریخ تولد ۱۳۳۶/۰۱/۱۷
محل شهادت خرمشهر تاریخ شهادت ۱۳۶۱/۰۲/۱۹
استان محل شهادت خوزستان شهر محل شهادت خرمشهر
وضعیت تاهل متاهل درجه نظامی
تعداد پسر ۱ تعداد دختر ۲
تحصیلات ششم ابتدائی رشته -
عملیات سال تفحص
محل کار بنیاد تحت پوشش
مزار شهید قزوین - بوئین زهرا - سعیدآباد


در صورت داشتن تصاویر یا اطلاعات بیشتری از شهید می توانید آنها را در اختیار ما قرار دهید تا در سایت قرار گیرد

   
عنوان         فایل   
متن
تصاویر
اسناد
وصایا
شهید، داود توکلی: با سلام و درود بر امام مهدی (عج)، محبوب دل عاشقان ولایت و امید دل مستضعفان و امام مجاهدان؛ او که امید آمدن و ظهورش را دارم و با مناجات با او و ریختن اشک -از این‎که دل حضرت را به درد آورده ایم- شبها را به صبح می آوریم و با عشق و محبت آن امام، آتش به سیاهی شب می زنیم که آرزوی آمدن او را به گور بُردیم! از خدا می خواهیم، ما که یک بار حلاوت شهادت را چشیده ایم، بار دیگر هنگام آمدن حضرتش شهادت را نصیب‎مان کند تا از قبر خارج شویم و کفن خود را بِدَرّیم و ندای او را جواب دهیم و در رکاب او توفیق دوباره‎ی خدمت به ما نصیب شود. ...و سلام و درود بر امام خمینی؛ این رهبر خروشان، این خروشان فریادگر، این فریادگر سازش‎ناپذیر، این روح بزرگ عصر، عبد خالص، عالم خداشناس، عارف خداترس، حافظ دین، ولی فقیه، همان که قوام و مشروعیت این جمهوری و انقلاب از اوست. ...و سلام و درود بر پدر و مادر عزیز و حزب الله و مؤمن. مادر عزیز! راستش نمی دانم چگونه ابراز نمایم که چند سال از پیروزی انقلاب گذشته است و خانواده‎ی ما، شهید نداده است و این سند حمایت سرخ از انقلاب اسلامی را امضا نکرده است! خدا را شکر که من به شهادت نایل شدم و شهادت نصیب من شد تا بتوانی با سربلندی بگویی من مادر شهید هستم. پدر و مادر عزیزم و برادران و خواهران! خواهشی که از شما دارم این‎ است که مبادا یک آن، آمریکای جهان‎خوار -این ام الفساد قرن، این شیطان بزرگ، این دشمنی که دشمنی او در رگ و خون و استخوانم نشسته است- خوشحال شود. پدر و مادر عزیز! اکنون که این وصیتنامه را می نویسم، دو حسرت بیشتر در دل ندارم: اول دیدن امام امت که توفیق دیدن او را نداشتم و دیگر، نداشتن فرصت برای کارهای خیر و ثواب و عبادت های گوناگون. ...و شما پدر و مادر! یک وصیت به شما می کنم و آن هم این است: امام را تنها نگذارید و پشتیبان ولایت فقیه باشید. پدر و مادر عزیزم! من راه خود را که راه شهادت است، در راه دین عزیز اسلام، انتخاب کردم و در این راه به شهادت رسیدم و خون بی ارزش و بی قابل خود را برای امام زمان (عج) و اسلام عزیز و الله، ریختم. پدر جان! لباس‎های مرا که در خانه هست به فقرا و مساکین بدهید. مرا از دعای خیر و قرآن در شبهای جمعه فراموش نکنید و جلسه ای را که قبلاً در مسجد محل بود (دعای کمیل و قرائت قرآن) ادامه دهید.۱ (۱۱۷۳۰۰۷) داود توکلی ۰۷/۰۲/۱۳۶۱