در حال دریافت تصویر  ...
نام کریم رجبی دهکی
نام پدر خداداد
نام مادر زینب
محل شهادت خرمشهر

بیوگرافی
رجبی‌دهکی، کریم: یکم مهر ۱۳۴۳، در روستای دهک از توابع شهر قزوین به دنیا آمد. پدرش خداداد، کشاورز بود و مادرش زینب نام داشت. تا اول متوسطه در رشته انسانی درس خواند. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. شانزدهم اردیبهشت ۱۳۶۱، در خرمشهر بر اثر اصابت ترکش به سر، شهید شد. مزار او در گلزار شهدای زادگاهش واقع است.

محل تولد قزوین - دهک-بخش رودبار الموت تاریخ تولد ۱۳۴۳/۰۷/۰۱
محل شهادت خرمشهر تاریخ شهادت ۱۳۶۱/۰۲/۱۶
استان محل شهادت خوزستان شهر محل شهادت خرمشهر
وضعیت تاهل مجرد درجه نظامی
تحصیلات اول متوسطه رشته علوم انسانی
عملیات سال تفحص
محل کار بنیاد تحت پوشش
مزار شهید قزوین - قزوین - دهک-بخش رودبار الموت


در صورت داشتن تصاویر یا اطلاعات بیشتری از شهید می توانید آنها را در اختیار ما قرار دهید تا در سایت قرار گیرد

   
عنوان         فایل   
متن
تصاویر
اسناد
وصایا
شهید، کریم رجبى دهکى: بار پروردگارا؛ اى رب العالمین؛ اى غیاث المستغیثین و اى حبیب قلوب الطالبین! تو را شُکر می گویم که شربت شهادت -این یگانه راه رسیدن انسان به خودت- را به من -بنده فقیر و حقیر و گناهکار خود، ارزانى داشتى. ترا شُکر می گویم که این تنها نعمت خداپسندِ خودت را بر این انسان ذلیل عطا فرمودى و من، تنها راه سعادت خویش را شهادت در راهت یافتم و چه زیباست که من با زبان -کوچک ترین وسیله خود- اعلاترین و ارزشمندترین ارزش ها را گرفتم و این نیست، مگر لطف و عنایت پروردگار نسبت به بنده ‏اش. هر چند من -بنده حقیر- لیاقت سفارش و پیام براى این امت همیشه در صحنه را ندارم؛ ولى از مردم مى‏ خواهم: با فدا کردن جان و مال تان، این تنها راه سعادت را حفظ کنید. ...و از تمام دوستان و همکلاسی هایم تقاضا دارم: دستورات اسلام را پیش قدم همه کارهای تان قرار دهید و سنگر انسان ساز خود را خوب حفظ کنید؛ به امید پیروزى حق علیه باطل. در این جا چند کلمه‏ اى برای خانواده خودم مى‏ نویسم؛ من، اگر کُشته شدم، برایم گریه نکنید و مرا ببخشید که رضایت شما را جلب نکردم و فقط دعا کنید که خدا مرا در زمره شهیدان در راهش قرار دهد. مرا غسل ندهید و کفن نکنید؛ چون رهبرم حسین(ع)، نه کفن داشت و نه غسل. به مادرم بگویید: مادر! آرزوى من برآورده شد و گریه نکن. به او بگویید: اگر گناهى در حق تو کردم، به خاطر خدا مرا ببخش؛ چون اگر تو مرا نبخشى، خدا نمى‏ بخشد. به پدرم بگویید: من خدمتى براى تو نکردم؛ ولى از تو درخواست مى‏ کنم -به هر آن چه مى ‏پرستى سوگند- مرا ببخش. از خداوند مى‏ خواهم به تو صبر یعقوب دهد. ...و مادر جان! امیدوارم همان طور که اسمت زینب است، زینب وار باشى و خواهرانم را نصیحت کنى و با دیگر خواهرانم آن کنى که رضاى خدا در آن باشد. مبادا خود را در سوگ من گریان کنى و نیز به خواهرانم بگو: برادرتان جاى دورى نرفته است؛ او نزد خداست. همان خدایى که شبانه روز پنج بار با او سخن مى‏ گویید. ...و به برادران عزیزم، این اُمیدان پدر، سلام برسانید و از آن گل هاى نازکم مى‏ خواهم: پیام خونم را با کمک دوستان به امت شهیدپرور برسانند و از ایشان مى‏ خواهم فقط راه خداوند را پیشه خود کرده، به پدر و مادرم کمک کنند. آرى، برادران! یک لحظه فکر کردن سرنوشت انسان را عوض و به راه خدا هدایت مى ‏کند. ...و نیز از مردم «دهک» از کوچک و بزرگ خداحافظى مى‏ کنم و از مردم «دهک» مى‏ خواهم هر ناراحتى از من دیده ‏اند -به آن که مى‏ پرستند قسم- مرا ببخشند. خداحافظ؛ به امید پیروزى حق علیه باطل.۱ (۱۳۱۸۱۷۳) کریم رجبى دهکى