در حال دریافت تصویر  ...
نام میر اعلا میربابایی گلرودباری
نام پدر سید محمد
نام مادر نزات
محل شهادت امام چای سراب

بیوگرافی
میربابایی گلرودباری، میراعلا: بیستم شهریور ۱۳۵۱، در روستای گلرودبار از توابع شهر لاهیجان به دنیا آمد. پدرش سیدمحمد، کارگر کارخانه بود و مادرش نزات نام داشت. تا سوم متوسطه درس خواند. به عنوان سرباز ارتش خدمت می‌کرد. پنجم مهر ۱۳۷۲، در روستای امام‌چای سراب هنگام رزمایش بر اثر واژگونی خودرو به شهادت رسید. مزار او در گلزار شهدای شهر قزوین قرار دارد.

محل تولد لاهیجان - گلرودبار تاریخ تولد ۱۳۵۱/۰۶/۲۰
محل شهادت امام چای سراب تاریخ شهادت ۱۳۷۲/۰۷/۰۵
استان محل شهادت آذربایجان شرقی شهر محل شهادت سراب
وضعیت تاهل مجرد درجه نظامی
تحصیلات سوم متوسطه رشته -
عملیات سال تفحص
محل کار بنیاد تحت پوشش
مزار شهید قزوین - قزوین


در صورت داشتن تصاویر یا اطلاعات بیشتری از شهید می توانید آنها را در اختیار ما قرار دهید تا در سایت قرار گیرد

   
عنوان         فایل   
متن
تصاویر
وصایا
شهید، میراعلا میربابایى گلرودباری: پدر و مادر عزیز و خانواده ی محترم! شاید زمانى نوشته‏ ام را بخوانید که در میان شما و در آغوش گرم تان نباشم؛ زیرا دنیا محل گذر است. دنیا براى آن است که انسان جهت آخرت توشه‏ اى ذخیره کند. این دنیا مقدمه ی کار و سازندگى براى جهان باقى است؛ پس باید در این دنیا ْتوشه ‏اى از عشق، محبت و ایمان به خدا فراهم ساخت تا در آن دنیا به سعادتی که خداوند وعده فرموده، برسیم. نمى‏ خواهم زیاد بنویسم که از حوصله خارج باشد؛ فقط پیامى براى خواهران و برادران دارم. با خواندن دَرسِتان مى ‏توانید جهت سعادت خویش توشه‏ اى براى دنیا و آخرت ذخیره کنید. دیگر این که از خواهرانم مى‏ خواهم در حفظ حجاب کوشا باشند. پدر و مادرم! توصیه مى‏ کنم در شهادتم صبور و مقاوم باشید. مى‏ دانم که در طول عُمرَم زحمات زیادى متحمل شُدید؛ ولى اگر شهید شدم، شما باید افتخار کنید که من این راه را برگزیدم. آن هنگام که سپیده مى‏ دَمد و باد صبحگاهى تن خفته ی انسان را مى‏ لرزاند و خورشید از پشت کوه هاى بلند و سر به فلک کشیده بیرون مى‏ آید و مرغ شبْ بانگ خاموشى سر مى ‏دهد، در تمامى آن لحظات، چه خفته، چه بیدار، چه نگران و چه شاد، من -در همه وقت- چون پروانه ‏اى با تمام افکار خود گرد شمع وجود شما مى‏ گردم؛ چون من به فکر شما هستم. دورى را ملال نمى‏ بینم؛ چون روحم با شما است. به امید شما مى‏ خوابم و به امید دیدن رُخ زیبای شما در خیال خود بیدار مى ‏شوم؛ پس با این حال از شما فاصله ‏اى ندارم. در حالى مى نگارم که در سکوتِ جسم خویش سرگشته‏ ام؛ سینه ‏ام را اَبرهاى غم گرفته است؛ دلم خیال باریدن دارد و هجوم موج اَشک، ساحل چشمانم را شکسته است. انگار انتظار دلم را به بازى گرفته است. اى انتظار! تو در سینه‏ ام بمان؛ حفظت خواهم کرد! شاید روزى نسیم عشق الهى دل سردم را به سبزترین نقطه ی بهشت بَرین رهنمون کند و روحم را با ارواح مطهر ائمه ی اطهار محشور گرداند. (۱۰۹۳۸۴۰) سید میراعلا میربابایى ۲۸/۴/۷۲