در حال دریافت تصویر  ...
نام محمد رحیم کبیری
نام پدر صفت الله
نام مادر مرضیه
محل شهادت سقز

بیوگرافی
کبیری، محمدرحیم: دوم شهریور ۱۳۴۴، در شهر قزوین به دنیا آمد. پدرش صفت‌الله، کشاورز بود و مادرش مرضیه نام داشت. تا پایان دوره متوسطه درس خواند و دیپلم گرفت. به عنوان سرباز ژاندارمری خدمت می‌کرد. سی‌ام خرداد ۱۳۶۵، در سقز هنگام درگیری با گروه‌های ضدانقلاب بر اثر اصابت گلوله به شهادت رسید. مزار او در گلزار شهدای زادگاهش واقع است.

محل تولد قزوین تاریخ تولد ۱۳۴۴/۰۶/۰۲
محل شهادت سقز تاریخ شهادت ۱۳۶۵/۰۳/۳۰
استان محل شهادت کردستان شهر محل شهادت سقز
وضعیت تاهل مجرد درجه نظامی
تحصیلات دیپلم رشته -
عملیات سال تفحص
محل کار بنیاد تحت پوشش
مزار شهید قزوین - قزوین


در صورت داشتن تصاویر یا اطلاعات بیشتری از شهید می توانید آنها را در اختیار ما قرار دهید تا در سایت قرار گیرد

   
عنوان         فایل   
متن
تصاویر
وصایا
شهید، محمدرحیم کبیری: پدر عزیزم، چراغ راهم، امید آرزوهایم و آرزوهای دلم! می دانی چقدر دوستت دارم؟ من پیش خود خجلم؛ چرا که هیچ وقت نتوانستم فرزند خوبی برای شما باشم و با همه ی اعضایم تو را طلب می کنم و به آغوش تو پناه می آورم. پدر مهربانم! از اینکه در راه تربیت و رشد من کوشش نمودی، صمیمانه تشکر و قدردانی می کنم. ای بزرگوارم! کسی که همیشه مانند ابری در گرمای سوزان سختی ها، مشقت ها، رنج ها، مشکلات و پیچ و خم زندگی بر من سایه افکندی و همه وقت -تا جایی که در توانت بود- برایم زحمت کشیدی و از گرفتاری ها نجاتم دادی و مرا به سوی خدا و ایمان به خدا کشاندی و همیشه سعی کردی فرزند خوبی هم تحویل اجتماع و هم تحویل خداوند بدهی؛ خلاصه خیلی خیلی متشکرم. من از خداوند منان بزرگواری و توفیق برای تو خواهانم و از شما تقاضامندم -از اینکه شما را رنجاندم یا نافرمانی کردم- مرا عفو کنی و طلب آمرزش دارم؛ مرا ببخش و حلالم کن. ...و امّا مادر؛ تو ای فرشته ی رحمت! از تو چه بگویم که زبانم قاصر است. مادر جان! هنگامی که سخت ترین لحظات زندگی ام را می گذرانم یا در حال نشاط و شادی هستم، با همه ی جوارحم به آغوشت پناه می آورم. مادر جان! تو برایم از همه چیز گرانبهاتر بودی و ارزش تو در دنیای کوچک خیالم بیش از تمام زیبایی ها بود. مادر جان! من چگونه قادر خواهم بود یکی از هزاران هزار خوبی تو را جبران کنم؟ بگو، بگو، بگو! تا شاید از بار گناهانم کاسته شود که بی تو روحم از هیجان خاموش می شود. برایم از درگاه ایزدی آمرزش طلب کن. مادر! می دانی من از خداوند چه آرزویی دارم؟ اینکه تو را در ناملایمات و ملایمات زندگی صبور گرداند و از او می خواهم که حتی یک روز قبل از تو دنیا را ترک کنم؛ زیرا در آن وقت دیگر کسی خواهد بود که سر بی جان مرا برای آخرین بار در دامان پُر مهرش بگذارد و برای آمرزش روحم دعا کند. مادر جان! تو در آسمانی و من در زمین؛ خورشید مهر و محبت خویش را در گلستان دل و جانم بتابان تا همیشه شاد بمانم؛ ولی زمانه -در شیرین ترین لحظات عمر- نغمه ی فراق و جدایی سر داده است و رشته ی انس و الفت ما را از هم گسسته!... مادر جان! حلالم کن. ...و اما شما ای برادران عزیزم! کسانی که همیشه و در همه حال پر و بالم بودید و همه وقت بال و پرم را گرفتید و هیچ وقت تنهایم نگذاشتید و در همه حال ریشه و پشتیبان من بودید. می دانم برایتان خوبی نکردم؛ اما از شما می خواهم در تاریکی ها، باز هم تنهایم نگذارید و برای مغفرتم دعا کنید و روحم را از زندان آلودگی نجات دهید و اگر بدی و آزاری به شما رساندم، از دل خود بیرون آورید و مرا ببخشید تا دیگر به شما مدیون نباشم. من کوچک تر از آنم که شما را نصیحت کنم؛ اما به عنوان یادآوری، قدر این انقلاب و امام و شهیدان را بدانید و سعی کنید آن هایی را که خوابند بیدار و خود، راه بیدارشدگان را پیش گیرید و نگذارید این همه حسرت باشد، که باز هم بعضی غافل و گروهی غفلت زده، خود را به اشتباه انسان پندارند و در عیش و نوش غرق شوند و -عجیب اینکه- خود را انسان، دوست و دلسوز مردم بنمایانند ...و در آخر تک تک شما را می بوسم و از شما طلب بخشش دارم؛ حلالم کنید. خواهران عزیزم! در همان غروب های تیره ی زمستان که کم کم برف های آب شده ی روز منجمد می شوند و شاخه های بی برگ و آشیانه ی مرغان در مه فرو می روند و این جمع از هم جدا می شوند و کاج ها با کمی برف -که بر قله ی خود دارند- کنار دیوارهای سرد به رسیدن شب سیاه می اندیشند و باز از اندوه شب سیاه و سرد صحبت می کنند؛ اما با همه ی این احوال، تحمل این سختی ها را دارند. خواهران خوبم! از اینکه به شما آزار رساندم، مرا ببخشید. بار گناهانم بر دوشم بس سنگین است و مرا در این سفر خسته می کند؛ خواهشمندم این بار را سبک کنید و حلالم کنید. پیامی برای همه ی شما دوستان و امت دارم؛ امام و انقلاب را فراموش نکنید و به محرومین و مظلومین یاری رسانید؛ هیچ وقت از یاد خدای بزرگ غافل نشوید و همیشه پیرو حق باشید و جوانان تان را خوب هدایت کنید؛ به خصوص حجاب را در جامعه حفظ کنید و به یاد خانواده ی شهدا باشید؛ سطح فکر را در جامعه بالا ببرید؛ اگر در گوش های از مملکت مشغول کار یا خدمت هستید، سعی کنید به این ملت ستمدیده خالصانه خدمت کنید؛ یتیمان را نوازش کنید؛ قدر شهیدان را بدانید؛ چرا که این ها برای حفظ ما جهاد کردند؛ مجالس دعا و نمازهای وحدت و جمعه را با شکوه تر بر پا کنید؛ همیشه رهرو انبیا باشید و برای فرج امام زمان(عج) دعا کنید. ...و در آخر از کلیه ی دوستانم درخواست بخشش دارم.۱ (۱۶۱۳۴۰۷) محمدرحیم کبیری ۱۹/۱۱/۱۳۶۴