در حال دریافت تصویر  ...
نام شعبان رودباری
نام پدر عزیزالله
نام مادر رقیه خانم
محل شهادت فاو

بیوگرافی
رودباری، شعبان: هفدهم بهمن ۱۳۳۸، در شهر قزوین به دنیا آمد. پدرش عزیزالله (شهادت۱۳۶۵) و مادرش رقیه ‌خانم نام داشت. تا پایان دوره ابتدایی درس خواند. کارگر بود. سال ۱۳۵۸ ازدواج کرد و صاحب سه پسر و یک دختر شد. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. نهم اردیبهشت ۱۳۶۵، در فاو عراق بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید. مزار او در گلزار شهدای زادگاهش واقع است.

محل تولد قزوین تاریخ تولد ۱۳۳۸/۱۱/۱۷
محل شهادت فاو تاریخ شهادت ۱۳۶۵/۰۲/۰۹
استان محل شهادت بصره شهر محل شهادت فاو
وضعیت تاهل متاهل درجه نظامی
تعداد پسر ۳ تعداد دختر ۱
تحصیلات ششم ابتدائی رشته -
عملیات سال تفحص
محل کار بنیاد تحت پوشش
مزار شهید قزوین - قزوین


در صورت داشتن تصاویر یا اطلاعات بیشتری از شهید می توانید آنها را در اختیار ما قرار دهید تا در سایت قرار گیرد

   
عنوان         فایل   
متن
تصاویر
اسناد
وصایا
شهید، شعبان رودبارى: ما که در حضیض بودیم و غفلت، شیطان ما را از ذکر و یاد خدا، باز داشته بود. هر کدام مان به نحوى در طلب عافیت هاى دنیوى بودیم و او هم چنان مستقیم و استوار بر دین خدا، ما را از ورطه نابودى رهاند. خدایش او را زنده بدارد تا جهانیان عموماً و مستضعفین عالم خصوصاً و مسلمین بالاخص، از برکت وجود این اسطوره و اسوه حسنه زمان فیض بُرده و در سایه رهبرى داهیانه و پیامبرانه اش، به امور امت زمین برسند و این وعده ى خداوندى است: ان اللّه لا یخلف المیعاد (آل عمران/آیه۹) سلام به شما اى امت مسلمان! اى مردم شهیدپرور! شما اى امتى که از خواب غفلت بیدار شده اید! مبادا کارى کنید قلب پیر جماران -که قلب تپبنده یک میلیارد مسلمان است- به درد آید. مبادا این دولت اسلامى عزیز را خوار و ذلیل کنید. شما باید همیشه گوش به فرمان امام عزیزمان باشید و هر فرمانی مى دهد با دل و جان به آن عمل کنید و نگذارید این منافقان -از خدا بى خبر- به این انقلاب عزیز ضربه اى وارد کنند. شما باید با حضور خود در نمازهاى جماعت، بخصوص نمازهاى جمعه، این سنگر عبادت و سیاست را با حضور هر چه بیشتر خود، محکم کرده و آن را هم چون نماز یومیه واجب بشمارید. اى مادر عزیز و پدر بزرگوارم! از این که شما را آزردم، مرا حلال کنید. من خودم مى دانم که چقدر شما را آزار دادم، مخصوصاً تو را اى مادر! من مى دانم که چه زحمت هایى براى من کشیدید و چه شب هایى تا صبح بیدار بودید و من نتوانستم زحمات شما را -حتى براى یک لحظه- جبران کنم. مادر و پدر عزیزم! مرا حلال کنید و برایم از خداوند بزرگ طلب بخشش کنید. آن قدر گناهکارم که هر وقت به یادم مى افتد، اشک در چشمانم جارى مى شود و مرا عذاب روحى و جسمى مى دهد. باز تکرار مى کنم؛ مادر و پدر عزیزم! از این که شما را آزردم، مرا حلال کنید؛ چرا که جز این وظیفه اى نمى توانم داشته باشم و آگاه باشید که من به معبود و معشوقم رسیدم و سفیر گلوله ها عقد مرا با عروس زیبا و پاک شهادت خواندند. براى رضاى خدا از گریه کردن در ملأ عام خوددارى کنید و اگر قصد این کار را داشتید، تنها به نیت شهید و براى مظلومیت حسین(ع) باشد. در مجلس من ابداً نباید مخالفان انقلاب و امام شرکت کنند؛ حتى اگر رابطه اى دوستى و آشنایى و یا وابستگى داشته باشند؛ چرا که من راضى نخواهم بود. شما اى خواهرانم! بکوشید تا هم چون زینب(س) پیام آور خون شهیدان باشید و این لازمه اش دقت و تأمل بیشتر در خود و اطرافیان خود است. از تمامى شما تقاضا دارم مرا حلال کنید و ببخشید. شما اى برادرانم! سلاح مرا از زمین بردارید و به انقلاب و اسلام کمک کنید و نگذارید کافران از خدا بى خبر به مظلومان ظلم کنند و هم چون امام حسین(ع) پیکار کنید تا دشمنان اسلام نابود شوند و زمینه اى براى انقلاب امام زمان(عج) فراهم شود. از تمامى شما که وصیت نامه مرا مى خوانید و یا مى شنوید، مى خواهم که مرا حلال کنید؛ مخصوصاً، همسایگان عزیز. در آخر همگان را به نکته اى توجه مى دهم و آن این که: براى امام دعا کنید و از حق تعالى بخواهید تا بر عُمر پُر برکتش -تا ظهور حضرت مهدى (عج) - بیفزاید. تو اى همسر و شما فرزندان عزیزم! امیدوارم این مصیبت را -که بر شما وارد شده است- با صبر و ایثار از سختى هاى زندگى عبور دهید و در مورد مشکلات با آن ها سازش کنید. همسرم! هر چه فکر مى کنم نمى توانم و نمى دانم چه بگویم و یا چه بنویسم؛ ولى این را مى گویم که تو در زندگى از هیچ کس خوشى ندیدى، حتى از من که تنها امیدت بودم. از روى مهر و محبتت، این۸ یا ۹ سالی که با هم زندگى کردیم، مرا حلال کن. دوست دارم بعد از من فرزندان مان را آن طورى که اسلام مى خواهد تربیت کنى و اسم بچه آخرى را -که هنوز به دنیا نیامده است- خودت بگذارى. ضمناً براى من چیزى خرج نکنید و اگر خواستید خرج کنید، اول آن را به دولت کمک کنید. من در دوران خدمت به کسانى بدهکار بودم که آن ها را ندیدم و نمى دانم در کجا زندگى مى کنند؛ اما شما به نیت آنها ۱۵۰۰ تومان در راه خیر بدهید. شعبان رودبارى روز شنبه ۲۲ بهمن ۶۲