در حال دریافت تصویر  ...
نام محسن تیموریا
نام پدر عباس
نام مادر بتول
محل شهادت اروندرود

بیوگرافی
تیموریا، محسن: بیستم آبان ۱۳۴۳، در شهر قزوین به دنیا آمد. پدرش عباس، معمار بود و مادرش بتول نام داشت. تا پایان دوره متوسطه در رشته تجربی درس خواند و دیپلم گرفت. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. بیست و یکم بهمن ۱۳۶۴، در اروندرود بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید. مزار او در گلزار شهدای زادگاهش واقع است.

محل تولد قزوین تاریخ تولد ۱۳۴۳/۰۸/۲۰
محل شهادت اروندرود تاریخ شهادت ۱۳۶۴/۱۱/۲۱
استان محل شهادت خوزستان شهر محل شهادت آبادان
وضعیت تاهل مجرد درجه نظامی
تحصیلات دیپلم رشته تجربی
عملیات سال تفحص
محل کار بنیاد تحت پوشش
مزار شهید قزوین - قزوین


در صورت داشتن تصاویر یا اطلاعات بیشتری از شهید می توانید آنها را در اختیار ما قرار دهید تا در سایت قرار گیرد

   
عنوان         فایل   
متن
تصاویر
اسناد
وصایا
شهید، محسن تیموریا: این بنده‎ی حقیر، به امر روح خدا، امام عزیز، به فرمان حق گردن نهاده و پاى در پوتین مى‏ کنم و خود را در زمره‎ی قافله‎ی حسین(ع) مى‏ دانم. امیدوارم بتوانم نداى حسین(ع) را لبیک بگویم تا اسلام را به پیروزى برسانیم و به وظیفه‎ی الهى خود که داشتیم، عمل نمایم. آرى! اسلام خون مى‏ خواهد تا به پیروزى برسد و همان‏طور که امامان ما براى رساندن احکام الهى به مردم هر کدام به شهادت رسیدند، ما هم آن قدر با دشمنان اسلام مى‏ جنگیم تا پیروز شویم و زیر یوغ استعمارگران و کفار مخالف اسلام، تسلیم نخواهیم شد. من در زندگى چیزى از مال دنیا ندارم که بخواهم آن را تقسیم کنم؛ ولى مى ‏توانم براى دوستان و برادرانم آرزوى خوشبختى بکنم. پدر جان! تو هم ناراحت نباش و صبر کن تا اسلام، پیروز و کربلا فتح شود و تو هم به دیدار حسین بن على(ع) خواهى رفت. براى اسلام م ى‏جنگیم تا دشمنان اسلام بفهمند که اسلام داراى قدرت است؛ تا کمتر به ما ظلم کنند. آرى! چشم‎هاى مستضعفان به ما رزمنده‏ ها دوخته شده تا ببینند این اسلام عزیز، چه مى‏ شود.۱ (۱۱۷۵۹۷۳)
خاطرات
مهدی کیامیری: آن روز، ما با هر مصیبتی که بود، از رود خروشان «اروند» عبور کردیم و قایق‌مان میان سیم‌های خاردار و «خورشیدی»ها به گل نشست و یکایک دلیرمردان بسیجی با عبور از گل و لای، خودشان را به خاکریزهای فتح شده ‌رساندند، تا سرود مردان آفتاب را سر دهند. وقتی به کنار خاکریز رسیدم، هنوز جنازه‌ی «حسن»ـ که تیری به قلبش خورده بود ـ روی زمین افتاده بود و شبنم‌های شب‌شکن بهاری، بر رخساره‌اش نشسته بودند. گویی ستاره‌ای از آسمان فرو افتاده و در زمین سُکنی گزیده است. در کنار سیم‌خاردارها، جنازه‌ی دلاور جبهه‌ها، شهید «تیموریان» نیز به چشم می‌خورد، که هنگام باز کردن معبر، تیری به سرش خورده بود و برای این که معبر لو نرود و تلفات بیش‌تری ندهیم، خودش را زیر آب نگه داشته بود، تا بر سر پیمانش باقی بماند. دیگر شب شده بود. برای حمله‌ای به خفاشان بعثی آماده شدیم و شب‌شکنان با کوله‌باری از تقوا و ایمان به سوی شکار «تانک‌»های پوشالی پیش می‌رفتند. یکی ذکر می‌گفت؛ یکی ادعیه می‌خواند و دیگری با سکوتی عمیق، در اندیشه‌ی آینده‌ای نه چندان دور غوطه‌ور بود. با درگیری تانک‌ها و «آرپی‌جی»زن‌ها، شیپور جنگ نواخته و مرد از نامرد مشخص شد. روبه‌صفتان بعثی ـ که یارای مقابله با دلیرمردان بیشه‌ی اسلام را نداشتند ـ با جا گذاشتن تانک‌ها و خودروهای بسیار خود، پا به فرار گذاشتند.


کلام شهید محسن تیموریا
Loading the player ...