در حال دریافت تصویر  ...
نام محمد علی آقائی گلورزی
نام پدر آقا جان
نام مادر باجی
محل شهادت اروندرود

بیوگرافی
آقایی گلورزی، محمدعلی: یکم دی ۱۳۳۸، در روستای گلورز شهرستان رودبار به دنیا آمد. پدرش آقاجان و مادرش باجی نام داشت. تا پایان دوره ی راهنمایی درس خواند. کارگر کارخانه بود. ازدواج کرد و صاحب دو پسر شد. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. ۲۵ بهمن ۱۳۶۴در آبادان شهید شد. مزار او در گلزار شهدای زادگاهش واقع است

محل تولد رودبار - گلورز تاریخ تولد ۱۳۳۸/۱۰/۰۱
محل شهادت اروندرود تاریخ شهادت ۱۳۶۴/۱۱/۲۵
استان محل شهادت خوزستان شهر محل شهادت آبادان
وضعیت تاهل متاهل درجه نظامی
تعداد پسر ۲ تعداد دختر ۰
تحصیلات سوم راهنما?? رشته -
عملیات سال تفحص
محل کار بنیاد تحت پوشش
مزار شهید گیلان - رودبار - گلوورز


در صورت داشتن تصاویر یا اطلاعات بیشتری از شهید می توانید آنها را در اختیار ما قرار دهید تا در سایت قرار گیرد

   
عنوان         فایل   
متن
تصاویر
اسناد
وصایا
شهید، محمدعلی آقایی گلورزی: لحظه ها با ارزش و پُر عظمت است. امشب هم، چون شب عاشورای حسینی است که من می بایست راه خویش را انتخاب نموده، به صف یاران حسینی بپیوندم و یا او را تنها گذاشته، میدان را برای یزیدیان باز بگذارم. خیر؛ هرگز! من این کار را نخواهم کرد. چگونه می شود که ما راه رهبر را دنبال کرده، آن وقت از سخنانش سرپیچی کنیم؟ قدم در این راه گذاشتم و اینک که زمان امتحان و آزمایش است، چگونه امکان دارد کسی که پدر، مادر، برادر، خواهر، بستگان و همسرش را -که شریک زندگی اش و یاور و غمخوارش بودند- ترک کرده، در این زمان پایش بلغزد و نتواند تصمیم بگیرد؟ آن هم در این زمان حساس، که اسلام جز با خون پاکان پایدار نخواهد ماند و مکتب نیاز به خون دارد؛ پس خدایا! رحم کن، تا امشب در صحنه ی کارزار حاضر شوم و مثل یاران حسین (ع) بجنگم و به درجه ی شهادت نایل گردم. پدر مهربانم! چه سختی هایی که به خاطر من متحمل نشدی! روزها در آفتاب گرم و سوزان، عرق ریختی تا بتوانی مرا بزرگ کنی. رنجها بُردی تا من در کمال آرامش و راحتی به سر ببرم. اکنون زمان خداحافظی و وداع است. من به دیدار خدا می روم و از تو می خواهم برایم طلب عفو و بخشش نمایی؛ باشد، خدا از تقصیراتم درگذرد. پدر جان! اگر -ان شاء الله- آن دنیا قبول شدم، دست شما را هم می گیرم و پاداش این همه رنجها را می دهم. پدر عزیزم! انسان رفتنی است؛ لذا باید سعی کند رفتنش در راه خدا باشد. مادر مهربانم! شما نیز در تربیت من نقش بسزایی داشتی. چه شبها که نخوابیدی و چه رنجها که نبردی، تا توانستی مرا بزرگ کنی؛ اما من قدر تو را ندانستم. پس از خدای بزرگ برایم طلب بخشش کن. مادرم! امیدوارم که زینب گونه در مواقعی که همه در معرض امتحان خداوند می باشند، روسفید باشی. باری، مادرم! بنده در راهی قدم نهاده ام که راهی است روشن و آشکار و بدون هیچگونه تاریکی. همسرم! تو را نیز در مدت چند سال زندگیمان آزار دادم و چه شبهایی که تو را تنها گذاشتم. می دانم که بعد از خدا تمامی امیدت به من بود؛ اما اینک تو را به خدا می سپارم و تو نیز امیدت به خدا باشد و بدان که او تو را یاری خواهد کرد. می دانم که در غم دوری من رنج خواهی بُرد و عذاب خواهی کشید؛ اما چون به خاطر خدا قدم در این راه نهاده ام، تو نیز در فراقم صبر داشته باش و قدم در راه شهدا بگذار، تا خدا هم از شما خشنود گردد. من از خدای بزرگ می خواهم که شما، فرزندم «مهدی آقایی» را بزرگ کنید، تا در راه اسلام خدمت کند و راه بنده را ادامه دهد. برادران عزیزم! به شما توصیه می کنم که همیشه طرفدار انقلاب اسلامی و امام باشید و با کمال قدرت از آن دفاع کنید و درس را تا آن اندازه که می توانید، بخوانید و ادامه داده، راه تمام شهیدان را دنبال کنید تا راه کربلا را باز کنید و از دست دشمنان آزاد سازید. همچنین پیرو و مقلد راستینی برای امام باشید. خواهرانم! -شمایی که آرزو داشتید برادرتان برای شما هدیه بیاورد- ببخشید که نتوانستم به وظیفه ام عمل کنم؛ پس مرا به عزت و خوبی خودتان ببخشید و برایم طلب عفو کنید. دوستان و آشنایان! من نتوانستم آنچه را که وظیفه ام بود در حق شما ادا کنم. هر قدر از من کار بدی یا اشتباهی دیده اید، آن را به بزرگی خودتان ببخشید و عفو کنید. مادر گرامی ام! خواهش می کنم شیرت را بر من حلال کن و افتخار کن که بنده در این راه با دشمنان اسلام می جنگم. پیروزی از آن حق است. همسر گرامیم! از شما خواهش می کنم از من هر بدی دیدی، مرا ببخشی و از خدای بزرگ می خواهم به شما کمک کند تا فرزندانمان را بزرگ کنید که در آینده برای این جامعه و اسلام خدمت کنند.۱ (۱۰۰۵۹۰۴) محمدعلی آقایی گلورزی ۱۲/۱۱/۱۳۶۴