در حال دریافت تصویر  ...
نام بهرام لشگری
نام پدر یوسف
نام مادر زهرا
محل شهادت اروندرود

بیوگرافی
لشگری، بهرام: یازدهم بهمن ۱۳۳۹، در شهر تاکستان به دنیا آمد. پدرش یوسف، کشاورز بود و مادرش زهرا نام داشت. تا دوم راهنمایی درس خواند. کارگر بود. سال ۱۳۶۱ ازدواج کرد و صاحب یک دختر شد. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. بیست و پنجم بهمن ۱۳۶۴، در اروندرود بر اثر اصابت ترکش به گردن، شهید شد. مزار او در گلزار شهدای زادگاهش واقع است.

محل تولد تاکستان تاریخ تولد ۱۳۳۹/۱۱/۱۱
محل شهادت اروندرود تاریخ شهادت ۱۳۶۴/۱۱/۲۵
استان محل شهادت خوزستان شهر محل شهادت آبادان
وضعیت تاهل متاهل درجه نظامی
تعداد پسر ۰ تعداد دختر ۱
تحصیلات دوم راهنمائی رشته -
عملیات سال تفحص
محل کار بنیاد تحت پوشش
مزار شهید قزوین - تاکستان - ضیاء آباد


در صورت داشتن تصاویر یا اطلاعات بیشتری از شهید می توانید آنها را در اختیار ما قرار دهید تا در سایت قرار گیرد

   
عنوان         فایل   
متن
تصاویر
اسناد
وصایا
شهید، بهرام لشگری: لحظه ها با ارزش و پُرعظمت اند. امشب، همچون شب عاشورای حسینی است و من باید راه خویش را انتخاب نمایم؛ یا به صف یاران حسین(ع) بپیوندم و یا او را تنها و میدان را برای یزیدیان باز بگذارم. نه، هرگز! من این کار را نخواهم کرد!! چگونه کسی که به فرمان رهبرش و به دنبال پیام امامش در این راه قدم نهاده است، حالا از اینجا برگردد؟ چگونه میشود کسی که شادیها، آسایش و راحتی زندگی را رها کرده است، اینک -که زمان امتحان و آزمایش خداوندی فرا رسیده است- قدم به عقب بگذارد؟ ...و چگونه میشود کسی که همسرش -شریک زندگی، یاور و غمخوارش- را تنها گذاشته، به امید خدا رها کرده و به خدا سپرده است –اکنون در این برهه ی حساس که اسلام جز با خون پاکان پایدار نخواهد ماند و مکتب نیاز به خون دارد- به عقب برگردد و دعوت خدا را نپذیرد؛ آن هم در زیر خمپاره ها و گلوله های دشمن؟! پس، خدایا! رحم کن، تا امشب در صحنه ی کارزار حاضر شوم و همچون یاران امام حسین(ع) بجنگم و به درجه ی رفیع شهادت -که آرزوی دیرینه ی من است- نایل گردم. پدر مهربانم! من الآن درک میکنم چه سختی هایی به خاطر من کشیدی و روزها زیر آفتاب گرم و سوزان، عرق ریختی تا بتوانی مرا بزرگ کنی و رنجها بُردی تا من در کمال آرامش و راحتی بسر بَرَم؛ ولی اکنون زمان خداحافظی و وداع رسیده است. من به دیدار خدا میروم و از تو میخواهم برایم طلب عفو و بخشش نمایی؛ باشد که خدا از تقصیراتم درگذرد. مادر مهربانم! در تربیت من، نقش بزرگی داشتی. چه شبها نخوابیدی و چه رنجها نکشیدی تا توانستی مرا بزرگ کنی و باز هم من، قدر تو را ندانستم؛ برایم از خدا طلب بخشش نما. همسر عزیزم! تو را نیز -در یک سال زندگانیمان- رنج دادم و چه شبها تو را تنها گذاشتم. میدانم و درک میکنم که بعد از خدا، امیدت به من بود؛ اما اینک تو و بچه هایم را به خدا می سپارم که او تو را یاری خواهد کرد. میدانم که در غم دوری من، رنجها بُردی و عذاب کشیدی؛ اما -چون من به خاطر خدا قدم در این راه گذاشتم- در فراقم صبر داشته باش و قدم در راه شهیدان بگذار تا هم خدا خشنود گردد و هم من. ...و شما نیز، برادرانم! امیدوارم از من -در این مدتی که نبودم- هر ناراحتی به شما رسیده است، مرا ببخشید و حلالم کنید و توصیه ام به شما برادران، این است که: همیشه به یاد خدا باشید و نماز بخوانید و از او یاری بخواهید، تا شما را یاری دهد و از اسلام -با جان و دل- دفاع نمایید و برای سلامتی امام دعا کنید.۱ (۱۶۵۲۹۶۸)