در حال دریافت تصویر  ...
نام مهدی صفری
نام پدر یحیی
نام مادر مه لقا
محل شهادت ارومیه - غرب(سوته )

بیوگرافی
صفری، مهدی: هفدهم خرداد ۱۳۴۲، در روستای امیرمحله از توابع شهر رودسر به دنیا آمد. پدرش یحیی، کشاورزی می‌کرد و مادرش مه‌لقا نام داشت. تا دوم متوسطه در رشته اقتصاد درس خواند. پاسدار بود. سی و یکم اردیبهشت ۱۳۶۳، در سوته ارومیه هنگام درگیری با گروه‌های ضدانقلاب بر اثر اصابت گلوله به شهادت رسید. مزار او در گلزار شهدای شهر قزوین قرار دارد.

محل تولد رودسر - امیرمحله تاریخ تولد ۱۳۴۲/۰۳/۱۷
محل شهادت ارومیه - غرب(سوته ) تاریخ شهادت ۱۳۶۳/۰۲/۳۱
استان محل شهادت آذربایجان غربی شهر محل شهادت ارومیه
وضعیت تاهل مجرد درجه نظامی
تحصیلات دوم متوسطه رشته علوم اقتصادی
عملیات سال تفحص
محل کار بنیاد تحت پوشش
مزار شهید قزوین - قزوین


در صورت داشتن تصاویر یا اطلاعات بیشتری از شهید می توانید آنها را در اختیار ما قرار دهید تا در سایت قرار گیرد

   
عنوان         فایل   
متن
تصاویر
اسناد
وصایا
شهید، مهدى صفرى: یا رب! مرا برحمت بى‏ منتها ببخش/ از خودعطا بیاور و از من خطا ببخش/ عِصیان من اگر شده سدِّ دعاى من/ یا رب! مرا به حالت اهل دعا ببخش پروردگارا! سایه رحمتت را بر سر گناهان کبیره ی این بنده ی حقیر بیفکن تا به لطف تو، اى پروردگار بزرگ! گناهانم بخشیده شود. خداوندا! باران رحمتت را بر عیوب و پلیدی هاى من فرود آر. بار پروردگارا! آیا بنده ی بى‏ پناه توجز درگاه تو، جاى دیگرى مى‏ تواند پناه ببرد؟ نه! خدایا! نمى ‏توانم به جاى دیگرى پناه ببرم. من به هر کجا که ‏رَوَم بزرگى، جلال و شکوه تو را مى‏ بینم. تو همه جا هستى و با منى و من به جایى نمى‏ توانم بروم که تو نباشى، چون در همه جا هستى؛ پس اى پروردگار بزرگ! به این بنده ی حقیرِ خود رحم کن. خداوندا! تو را به قدرت و عظمتت سوگند مى‏ دهم که مرا در روز قیامت از نسیم خوش عفو و کَرَمت محروم مساز. خدایا! لباس خوارى، ذلَّت و گناه تنم را پوشانده و دورى از تو، مرا عاجز و بینوا و هواىِ نفس پرستى مرا دل مُرده ساخته است؛ پس اى پروردگار بزرگ! به واسطه ی لطف و کَرَمت این دل مُرده ی مرا زنده کن. خدایا! اگر گناهانم را نبخشى، من باز تو را کریم مى‏ بینم؛ اگر مرا مجرم بشناسى، باز تو ر ا غفور مى ‏بینم و اگر مرا به آتش جهنم بیفکنى، باز به اهل جهنم مى‏ گویم: خداوندِ جلیل را دوست دارم! خدایا! تو خدایِ بخشنده و آمرزنده هستى؛ ولى من بنده ‏اى خطاکارم. خدایا! تو را به کَرَمت قسم مى ‏دهم که از خطاهایم بگذری. معبودا! من حاضرم این بدنِ ضعیفم را -که تو خود مالک آن هستى- هزار تکه کنى و هر تکه ‏اش را بر فراز کوهى بگذارى؛ ولى در عوض گناهانم را ببخشى، تا به روز قیامت روحم آزاد باشد و پیش پیامبر(ص) و امام حسین(ع) شرمنده نشوم. خدایا! اگر به آتش جهنم هم بروم، باز تو را صدا مى‏ زنم و از تو کمک مى‏ خواهم؛ پس اى پروردگار بزرگ! مَگُذار صداى ضعیف این بنده ی حقیر، در آتش جهنم بلند شود. خداوندا! به من رَحم کن و این عبادت را از من قبول بفرما و مرا عاقبت به خیر بگردان. خدایا! در شب اول قبر، مرا با ائمه ی اطهار محشور بگردان. سلام به بنده ی پاک خدا، خاتم النبیین، حضرت محمد(ص) و اهل بیتش. سلام به یگانه منجى عالم بشریّت، مهدى موعود، صاحب الزمان(عج) و ائمه اطهار من خدا را شُکر و به او افتخار مى‏ کنم که بنده ی او هستم؛ خدایى که مرا هدایت کرد، تا از زشتی ها و کج روی ها دورى کنم. خداى دانا و توانا، که به لطف او اسلام دوباره در ایران زنده شده است و ما به رهبرى پیامبرگونه ی امام عزیزمان توانستیم با احکام و قوانین الهى آشنا شویم. به راستى که اگر امام عزیزمان نبود، ما چه وضعى داشتیم؟ مگر همین کشور ایران نبود، که در منجلاب فساد و... غرق شده بود و غربى‏ ها بر آن حکومت مى‏ کردند؟ پس اى ملت مسلمان ایران! هوشیار باشید؛ چرا که منافقینِ کوردل مى‏ خواهند دوباره کشور ایران را بفروشند و ما را اسیر غرب و شرق کنند. آیا به یاد دارید زمانى را که مراکز شراب فروشى از مساجد هم بیشتر بود؟! آرى! ما باید تلاش کنیم و زحمت بکشیم، تا خداوند از ما راضى باشد. مطمئن باشید که اگر خدا از شما راضى باشد، عاقبت به خیر خواهید شد. هر چند من این لیاقت را ندارم تا به شما سفارش یا وصیتی کنم؛ ولى وظیفه ی خود مى‏ دانم با شما صحبت کنم و آنچه را که در این مملکت اسلامى احساس کردم، براى شما روى کاغذ بیاورم و شما را به آن سفارش کنم. برادران عزیز! یکدیگر را دوست داشته باشید و متفرق نشوید؛ چرا که این خواسته ی دشمنان اسلام است. با یکدیگر دوست و مهربان باشید، تا خدا از شما راضى شود. در نمازِ جماعات -که عزاى دشمن است- حتماً شرکت کنید و ادامه دهنده ی راه شهدا باشید و با نبردتان داغِ قادسیه را بر دل صدام و صدامیان کافر بگذارید. عزیزانم و دوستان گرامی ام! اگر از من بدى دیده ‏اید، مرا ببخشید و همه ی اشتباهاتم را به پاى خودم بگذارید. هم چنین از خواهرانم مى‏ خواهم که حجاب اسلامى خود را کاملاً رعایت کنند؛ زیرا حجاب ایشان، بیشتر از سرخى خون ما دشمن را مأیوس مى ‏کند. پدر و مادر عزیزم! من دست هاى رنج دیده ی شما را مى‏ بوسم و امیدوارم از من راضى باشید. امام عزیز و رزمندگان اسلام را دعا کنید. امیدوارم خداوند متعال در جهان آخرت، سعادتِ هم نشینى با حضرت فاطمه زهرا (س) را به شما عطا فرماید. مادر عزیزم! من نتوانستم زحمات شما را جبران کنم. امانتى بودم در دستان شما که به سوى خدا -صاحب اصلى خود- برگشتم؛ پس صبور باشید... خدا با صابران است. مادرم! هر وقت دلت براى من تنگ شد، واقعه ی کربلا را به یاد آور؛ چون ما باید از امام حسین و اهل بیتش سرمشق بگیریم. در عزاى من سیاه نپوشید و گریه و زارى نکنید؛ چون با گریه ی شما، دشمنان و منافقین شاد مى‏ شوند. من باید روزى از این دنیا بروم، پس چه بهتر که سعادتِ شهادت نصیب من شود. اى پدر بزرگوارم! شما زحمات زیادى براى من کشیدی و با سختی هاى زیاد، مرا بزرگ کردی؛ از من راضى باش و حلالم کن. همه ی ما باید روزى این جهان را ترک کنیم و به سراى اَبدى بشتابیم؛ پس چه خوب است که مرگ ما، شهادت در راه خدا باشد. پدر جان! خداحافظ... ...و اما شما اى برادرم! دُرست است که تو تنها برادرم هستى؛ ولى نباید بعد از من خودت را کنار بکشى و باید -به مانند قبل- جبهه را خالى نگذارى. برادرم! از من بَدى زیادى دیده ‏اى، ولى امیدوارم مرا ببخشى؛ زیرا نتوانستم حق برادرى را آن گونه که باید، اَدا کنم. پدر و مادرم را همراهى کن و همیشه مواظب آن ها باش. برادرم! از طرف من از همه ی دوستانم حلالیت بطلب؛ زیرا دوست خوبى براى آن ها نبودم. به آن ها بگو که مرا ببخشند. اگر راه کربلا باز شد، سلام مرا به امام حسین (ع) برسان و بگو: غلام تو، آرزوى زیارت مرقد مطهرت را داشت. خواهرانم! شما اگر بدى از من دیده ‏اید، مرا ببخشید. با خواهران شهدا در تماس باشید و دردهای تان را به آن ها بگویید و با آن ها درددل کنید و هر چند وقت یک بار، سرى به مزار شهداى اسلام بزنید، تا ببینید -به خاطر اسلام- چه عزیزانى را از دست داده ‏ایم. ما پیرو اسلام هستیم و اسلام باید با همین خون ها آبیارى شود؛ پس اگر جنازه‏ ام به دست شما نرسید، ناراحت نشوید. جسم مهم نیست؛ بلکه این روح انسان است که باید آزاد باشد. (۱۴۷۳۰۲۰) ۶/۱/۶۳