در حال دریافت تصویر  ...
نام جلال جلیلی فرد
نام پدر خیرالله
نام مادر زهرا
محل شهادت پنجوین

بیوگرافی
جلیلی‌فرد، جلال: پانزدهم خرداد ۱۳۴۴، در شهر قزوین به دنیا آمد. پدرش خیرالله، کارگر بود و مادرش زهرا نام داشت. تا اول متوسطه درس خواند. به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت. شانزدهم آبان ۱۳۶۲، با سمت فرمانده گردان در پنجوین عراق بر اثر اصابت ترکش به سینه، شهید شد. مزار او در گلزار شهدای زادگاهش واقع است.

محل تولد قزوین تاریخ تولد ۱۳۴۴/۰۳/۱۵
محل شهادت پنجوین تاریخ شهادت ۱۳۶۲/۰۸/۱۶
استان محل شهادت سلیمانیه شهر محل شهادت -
وضعیت تاهل مجرد درجه نظامی
تحصیلات اول متوسطه رشته -
عملیات سال تفحص
محل کار بنیاد تحت پوشش
مزار شهید قزوین - قزوین


در صورت داشتن تصاویر یا اطلاعات بیشتری از شهید می توانید آنها را در اختیار ما قرار دهید تا در سایت قرار گیرد

   
عنوان         فایل   
متن
تصاویر
اسناد
وصایا
شهید، جلال جلیلی فرد: دلم به غیر تــو الفت به کس نمی گیرد/ چه بلبلیست که جا در قفس نمی گیرد به حرف زشت و بَدان ترک یار نتوان کرد / کسی که دل به کسی داد پس نمی گیرد برادران و خواهران حزب الله که همیشه در صحنه هستید! ما در زمانی زندگی می کنیم که همه ی کفر یک طرف شده است و اسلام تنها یک طرف و به نظر می رسد که تاریخ گذشته در حال تکرار است؛ یعنی همان زمان پیامبر اکرم (ص) پیامبری که برای زنده ماندن اسلام و شرافت مسلمین و در اصل برای شما و من که خود را امت او می دانیم، دندانش را شکستند و خاکستر و آب دهان به روی مبارکش ریختند و همان زمان علی(ع) دارد تکرار می شود که فرقش برای مسایل اسلامی و من مسلمان و شما شیعه ی مسلمان شکافته شد و محاسنی که برای شهادت زهرا (س) اشک هایی زرین را به خود گرفته بود و خیس شده بود، با خون مبارکش خیس شد و حسین(ع)-آن بهترین معلم شهید و آن نمونه تقوی و زهد و پاکدامنی- مردی که تمام فرزندان و یاران خود را از سرباز شش ماه گرفته تا فداکار، ایثارگر و مرد نمونه ی هفتاد ساله، برای حیثیت و حرمت و کرامت و شرافت و عاطفه مسلمین، فدا کرد. ...و حال در زمان این بتشکن قرن و این ابراهیم زمان -که از تبار پاک ابراهیم(ع) است- فریاد «هل من ناصرٍ ینصرنی؟»اَش در کشور ایثارگر ما طنین افکن شده و برای حفظ اسلام و قرآن و برای استقلال و شرافت و آبروی ملت ایران بلند است و من با جان و دل این فریاد را به این عنوان که اسلام غریب است و یاوری به جز ملت ایران ندارد، لبیک گفته و به جبهه رفتم و اگر به سعادت ابدی، یعنی به مدال افتخار شهادت دست یافتم، امید است این قطره خون ناقابلم برای اسلام اهمیتی داشته باشد و امیدوارم که با افتادن پرچم اسلام از دستم برادران غیور و دلیر جایم را پُر کنند و پرچم پُر افتخار اسلام را به دست بگیرند و تا بلندای قله آزادی بر دوش خود حمل کنند؛ به امید پیروزی اسلام بر کفر جهانی. ...و حال چند کلمه ای با خانواده ی عزیزم صحبت می کنم؛ درود خدا و پیامبر خدا بر شما پدر و مادر عزیزم که توانستید مرا این گونه تربیت کنید که بتوانم برای اسلام یک خرده مفید باشم و باید افتخار کنید که یک نفر هم از خانواده شما شهید شد و دیگر در پیش خانواده شهدا خجالت زده نیستید؛ خوب اگر واقعاً در چند سال عمرم نتوانستم برای شما کاری انجام دهم، شما هم باید مرا ببخشید. البته در این دنیا که برای شما کاری نتوانستم بکنم؛ ولی اگر -ان شاء الله- توانستم مدال پُر افتخار شهادت را بگیرم و خداوند هم اگر قبول کرد -ان شاء الله- شفیع شما عزیزان خواهم بود. ولی ای مادر مهربان! می دانم از خبر شهادت من ناراحت می شوی و گریه می کنی؛ حق هم داری! ولی من از تو می خواهم که وقتی خبر شهادت پسرتان را برایت می آورند بگویی: «انا لله و انا الیه راجعون» و بگویی: خدایا! شُکر می کنم تو را به خاطر این امانتی که به ما داده بودی و به خودت برگرداندیم. سعی کنید که ناراحت نشوید؛ چون مادر که در شب دامادی پسرش گریه نمی کند! من از شما می خواهم در شب شهادت من لبِ در را چراغانی کنید و شربت و شیرینی آماده کنید تا مردم برای تبریک گفتن به شما بیایند و اگر یک وقتی در حق شما گناهی کردم امیدوارم به خاطر خدا مرا ببخشید؛ چون اگر تو مرا نبخشی، خدا مرا نمی بخشد. ...و اما تو ای پدر ارجمندم! من که در این دنیا به جز ناراحتی برای شما چیز دیگری نبودم و امیدوارم که اگر مدال افتخار شهادت را گرفتم، بتوانم تلافی زحمات شما را بکنم و ای پدر جان! مبادا اگر فرزندت در راه الله حرکت کرد و شهید شد غمی به چهره ی مردانه ات ببینند؛ شادان باش و بدان که شهادت یکی از اعضای خانواده باعث سربلندی و عزت و شرف خانواده می شود. ...و ای برادر و خواهرانم! مسؤولیت شما در برابر خون شهیدان خیلی سنگین است و این است که راه شهدا را ادامه بدهید و راه آنها را سرمشق خود قرار دهید؛ همان راهی که امام حسین(ع) به خاطر آن شهید شد و با شهادت خود ثابت کرد که ظلم باید برود و مظلوم بیاید سرکار و امیدوارم که شما برادر عزیزم بتوانی در خط رهبر و اسلام کار کنی و شما خواهرانم! شما هم زینب وار بتوانید از خون این شهیدان پاسداری کنید. مسأله ی بعد این که: شما که شهید دادید، انتظار از دیگران نداشته باشید که برای شما کاری انجام دهند؛ چون شما تنها فقط امانت خدا را به خودش برگرداندید.۱ (۱۱۹۱۱۵۸) جلال جلیلی فرد ساعت ۶ دوشنبه؛ ۰۴/۰۷/۱۳۶۲