عنوان
در حال دریافت تصویر  ... خمپاره در سنگر تدارکات!
اینجا منطقه پاسگاه زید و بعد از عملیات والفجر مقدماتی است، منطقه‌ای که ما حدود 4 ماه در آن مستقر بودیم، گردان ما، یعنی گردان حضرت رسول(ص)، حدود 3 کیلومتر از خط را تحت پوشش داشت و نیروهایش در آن مستقر بودند. با توجه به اینکه بنده فرمانده گردان بودم، مرتب در حال حرکت بوده و مسیر و نیروها را کنترل می‌کردم. هیچ وقت یادم نمی‌رود که در عملیات والفجر مق ...
در حال دریافت تصویر  ... سفر آخر
آذر ماه سال 65 است و کنار اروند رود، آخرین آموزشهای غواصی بچه های رزمندة گردان حضرت رسول(ص) قزوین انجام شده بود و همه در حال آماده شدن برای حضور در عملیات بودند. احمد الهیاری، فرمانده گردان بود و من هم جانشین ایشان، او دقیقا دریافته بود که این سفر، سفر آخر اوست، لذا در آرامش کامل نشسته و در حال نوشتن وصیت نامه است. ایشان علاوه بر اینکه دارای اخلا ...
در حال دریافت تصویر  ... قول بده شفیعم باشی!
روزهای آماده شدن برای عملیات بیت المقدس بود، شهید سعید امام جمعه شهیدی، در عملیات قبلی مجروح شده و با عصا آمده بود. وقتی او را دیدم، حیرت کردم، تعجبم این بود که چگونه و چرا او با این وضعیت جسمی، دوباره آمده تا در عملیات بیت المقدس حضور یابد؟ همه دوستش داشتند، دوربینش همیشه همراهش بود، به دلم افتاده بود که او نور بالا می زند و عاشق شده است. اینجا ان ...
در حال دریافت تصویر  ... من قلب او را دیدم!
در جاده فاو، بصره، در خط پدافندی مستقر شده بودیم، من پیک گردان بودم، منطقه طوری بود که رزمندگان خیلی زود از وضع موجود خسته شده و روحیه ی خود را از دست می دادند. با برنامه ریزی که انجام داده بودیم، هر روز با یک خودروی تویوتا 10 تا 15 نفر از رزمندگان را به شهر فاو می بردیم تا با بازدید اماکن دیدنی، مسجد فاو و خرید و غیره، روحیه گرفته و غروب همان روز ...
در حال دریافت تصویر  ... روزهایی که رفت!
سال 66 است، همه از جبهه برگشته بودیم، البته به مرخصی، آن هم برای عروسی، توی تالار پذیرایی شهید انصاری جمع شده بودیم و مراسم عروسی من بود. رزمنده ای که بالای سر من ایستاده، شهید عبدالرحیم جباری است، از یک فرصت استفاده کرد و خودش را به من رساند، او زیر گوش من گفت: ای ناقلا خوب از شهادت فرار کردی ها؟ ...... عبدالرحیم جباری بعد از قبولی قطعنامه، آتش ...
 

<2345678910>