در حال دریافت تصویر  ...
نام علی اسمعیلی
نام پدر رمضان
نام مادر طاهره
محل شهادت جزیره مجنون

بیوگرافی
اسمعیلی، علی: سه فروردین ۱۳۴۸، در شهر قزوین به دنیا آمد. پدرش رمضان و مادرش طاهره نام داشت. تا پایان مقطع راهنمایی درس خواند. به عنوان سرباز ارتش در جبهه حضور یافت. بیست و چهار اسفند ۱۳۶۳، در جزیره مجنون عراق بر اثر اصابت ترکش، شهید شد. مزار او در گلزار شهدای زادگاهش واقع است.

محل تولد قزوین تاریخ تولد ۱۳۴۸/۰۱/۰۳
محل شهادت جزیره مجنون تاریخ شهادت ۱۳۶۳/۱۲/۲۴
استان محل شهادت بصره شهر محل شهادت -
وضعیت تاهل مجرد درجه نظامی
تحصیلات دوم راهنمائی رشته -
عملیات سال تفحص
محل کار بنیاد تحت پوشش
مزار شهید قزوین - قزوین


در صورت داشتن تصاویر یا اطلاعات بیشتری از شهید می توانید آنها را در اختیار ما قرار دهید تا در سایت قرار گیرد

   
عنوان         فایل   
متن
تصاویر
اسناد
وصایا
شهید، علی اسماعیلی: ای امت اسلام! جبهه را گرم نگه دارید؛ مبادا امام را تنها بگذارید؛ همیشه پیرو ولایت فقیه باشید. اگر اسلام با ریخته شدن خون ما پایدار می ماند؛ من اگر صد جان داشتم، در راه اسلام می دادم. ای امت اسلامی! همه ی شهدا رفتند و وصیت ها نمودند و نصیحت ها کردند. از جمله: طریقی، گروسی، فضایل باقری و...، اینها روز قیامت سر پل صراط جلویتان را خواهند گرفت و آن موقع چه جواب دارید که بدهید؟! پس هوشیار باشید و با نفس خود مبارزه کنید و راه شهدا را ادامه دهید. پدر و مادر عزیزم! می دانم که زحمت کشیده اید و مرا به این سن و سال رسانیده اید؛ اما چه کنم که اسلام خون می خواهد و می باید خونمان را فدای اسلام کنیم. می دانم که بی خوابی کشیده اید، خیلی خیلی رنج کشیده اید؛ ولی از شما می خواهم که به خاطر اسلام حلالم کنید؛ اگر چه من فرزند خوبی نبودم. از شما تمنّا دارم که برای سلامتی امام امت و پیروزی رزمندگان اسلام دعا کنید و ضمناً افتخار کنید که فرزندی در راه خدا قربانی کرده اید و امیدوارم که روز قیامت پیش حضرت زهرا (س) روسفید باشید. برادرانم! راه شهدا را ادامه دهید و جبهه ها را فراموش نکنید. امیدوارم شما هم مرا حلال کنید و از تمام فامیلها و دوستان و آشنایان هم از طرف من حلالیت بطلبید.۱ (۱۰۴۷۲۷۱) علی اسماعیلی (اسمعیلی) ۰۴/۱۲/۱۳۶۳
دست نوشته ها
بسمه تعالی به نام الله پاسدار حرمت خون شهیدان حامی مستضعفان و در هم کوبنده مستکبران با درود و سلام به رهبر کبیر انقلاب و سلام بر تمام شهدای از صدر اسلام تا کنون و سلام بر تمامی خانواده های شهدا و با سلام بر شما برادران عزیزم قاسم ، اسماعیل امیدوارم که حالت خوب باشد و سلامتی کامل برقرار باشد . بعد از سلام و احوال پرسی اگر از حال ما خواسته باشی بحمدالله خوب هستم . به دعا گویی شما مشغول می باشم . سلام مرا به دوستان و آشنایان برسان و سلام مخصوص خدمت پدر و مادرم برسان . سلام مرا به خواهران و برادرانم و زنداداشهایم و به بچه های کوچک برسان و وپسر عمویم به شما سلام می رسانند و خدمت خانواده اش سلام میرساند و انشاالله شما دعا کنید که ما در کارهایمان پیشرفت داشته باشیم . راستی نوشته بودی که در جواب نامه ات نمرات امتحانیم را برایت بنویسم ولی من قبول نشدم ولی باور کن که خدا بود که به من کمک کرد که امتحانهایم را خوب دهم . یعنی اینجا از کلاس اول ابتدایی تا چهارم نظری رزمندگان درس می خوانند و در هر کلاس کم و زیاد ۱۰۰ نفر شرکت کرده اند . ولی باور کن در میان کلاس دوم راهنمایی ۹۲ دانش آموز شرکت کرده بودند که من در میان آنها ۴یا۵ نفر بودیم که امتحانمان را خوب دادیم . نه اینکه امتحانات را آسان گرفتند بلکه خود معلمها می گفتند که چنین امتحاناتی از دانش آموزان نگرفته اند . ولی این خدا بود که مرا در امتحاناتم پیروز کرد فکر میکنم که از رزمندگان در کلاس ۲یا ۳ نفر قبول شدند و قرار بود که از هر کلاس ۸ نفر را پیش امام ببرند . ولی چون ما باید به صدام تو دهنی بزنیم . دیگر وقت نشد و ماهم در این جنگی که در پیش داریم پیروزیم . و امتحاناتم از این قرار است . ریاضی ۲۵/۱۱ ، دینی ۱۸ ، املاء ۱۷ ، انشاء ۱۶ ، علوم ۵/۱۲ ، زبان ۱۰ ، عربی ۵/۱۳ ، قرائت فارسی ۱۸ ، اجتماعی ۱۱ ، تاریخ جغرافی ۵/۱۰ ، حرفه و فن ۸ شاید بگویید که چرا ۲ نمره را به تو ندادند چون می خواستند که به ماها ۱یا ۲ نمره بدهند بیشتر رزمندگان قبول می شدند . و از اینکه مرخصی نیامدم ناراحت نباشید و اگر بخاطر مامان باشد من هم از اینکه مامان ناراحت است ناراحت هستم ولی اگر بخاطر خانه باشد اینجا در عرض ۲ ماه اندازه ۲ هفته از نظر گذشته است . و نامۀ حسن و مامان و زهرا و محمود داداشی به دستم رسید و هروقت وقت کردم بگو برایشان نامه می نویسم . دیگر عرضی ندارم و سر شما را درد نمی آورم . خداحافظ به امید پیروزی . خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار . علی اسماعیلی