در حال دریافت تصویر  ...
نام حسین سرباز میزوجی
نام پدر نجاتعلی
نام مادر زهرا
محل شهادت ام الرصاص

بیوگرافی
سرباز میزوجی، حسین: بیست و پنجم بهمن ۱۳۴۳، در شهر قزوین به دنیا آمد. پدرش نجاتعلی، جهادگر بود و مادرش زهرا نام داشت. تا پایان دوره راهنمایی درس خواند. کارگری می‌کرد. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. چهارم دی ۱۳۶۵، در ام‌الرصاص عراق به شهادت رسید. پیکرش مدت‌ها در منطقه برجا ماند و سال ۱۳۷۶ پس از تفحص در گلزار شهدای زادگاهش به خاک سپرده شد.

محل تولد قزوین تاریخ تولد ۱۳۴۳/۱۱/۲۵
محل شهادت ام الرصاص تاریخ شهادت ۱۳۶۵/۱۰/۰۴
استان محل شهادت بصره شهر محل شهادت -
وضعیت تاهل مجرد درجه نظامی
تحصیلات سوم راهنمائی رشته -
عملیات سال تفحص 1376
محل کار بنیاد تحت پوشش
مزار شهید قزوین - قزوین


در صورت داشتن تصاویر یا اطلاعات بیشتری از شهید می توانید آنها را در اختیار ما قرار دهید تا در سایت قرار گیرد

   
عنوان         فایل   
متن
تصاویر
اسناد
وصایا
شهید، حسین سرباز میزوجى: پروردگارا! چگونه می توانم شُکر نعماتت را بجا آورم؟ آیا من هم اگر مانند ملایکه دایم در رکوع و سجود و یا قیام و تسبیح تو باشم، شُکرت را بجا آورده‏ ام یا خیر؟ کار من باید بالاتر از این‏ ها باشد، تا این تکلیف را به انجام برسانم. خدایا! تو خود فرموده ‏اى که منِ انسان، هر قدر هم سعى و کوشش کنم، شُکر هیچ یک از نعماتت را بجا نتوانم آورد؛ ولى پروردگارا! در این امر راهى مقرر داشتى که با انجام آن لااقل رفع تکلیف کنم. رسول فرستادى و به وسیله آن براى ما انسان ها نامه دادى (قرآن مجید) و در آن تمامى مسایلى را که لازم بود، گفتى؛ ولى افسوس ما انسان ها در خواب غفلت فرو رفته ‏ایم و هر روز بر این غفلت افزوده می شود. در این جا، خدایا! از تو مى ‏خواهم پرده ‏هاى غفلت را از چشم و گوش ما کنار بزنى. حرفى دارم با کسانى که به جبهه رفته و ترک آن نموده و یا مانع رفتن دیگر افراد به جبهه شده و یا این که با توجیهات شیطانى و عذرتراشی هاى بى‏ مورد، در غفلت فرو رفته و در خانه‏ هاى خود مانده و از این دنیاى فانى -و آنچه در آن است-، دل نکنده اند. مگر خداوند در قرآن نفرموده: «شیطان دشمن شماست»؟ و مگر شیطان هم قسم یاد نکرده که از همه طرف براى گمراه کردن انسان به او حمله خواهد کرد؟ پس چرا با این دشمن بزرگ به مبارزه برنمى‏ خیزیم و هر روز بر این حجاب غفلت، حجابى دیگر مى ‏کشیم؟ بیایید چشم ها را باز کنیم و کمى هم فکر کنیم. بیایید به این جوان هاى پانزده، شانزده ساله بنگریم که در جبهه بسر مى‏ برند و خجالت بکشیم! اینان با وجود سن کمى که دارند -خدا شاهد است- در این جبهه‏ ها درس‏ ها گرفته‏ اند و درس ها مى‏ دهند. مى‏ دانم قسم بخورم که هیچ گناهى هم مرتکب نشده‏ اند؛ امّا وقتى سر به سجده مى‏ گذارند اشک ها ریخته و ناله‏ ها سر مى ‏دهند. آرى! او فهمیده است که براى چه گریه مى‏ کند و اشک مى‏ ریزد. او خدا را شناخته است و از قیامت هراس دارد و از روزى مى‏ ترسد که همه از هم فرار مى‏ کنند؛ ولى ما با وجود گناهان سنگینى که داریم نه تنها در فکر نیستیم، بلکه هر روز معصیتى بر آن اضافه مى‏ کنیم و اگر همین جوان هاى به جبهه رفته به شهر بازگردند، به آنان به چشم حقارت نگاه مى‏ کنیم. تواضع و فروتنى، اخلاص و اخلاق نیکویش را -که خداوند به او مرحمت فرموده- حقارت او مى‏ دانیم، در صورتى که این طور نیست که عده‏ اى فکر مى‏کنند. در این جا از خداوند مى‏ خواهم کور کند چشم هایى را که به این بسیجى‏ ها و پاسداران اسلام، به چشم حقارت مى‏ نگرند. بیایید به قرآن رجوع کرده و در آن تأمل نموده، فکر کنیم. به قول حضرت على(ع) ببینیم از کجا آمده ‏ایم، در کجا هستیم و به کجا خواهیم رفت؛ آن وقت است که تمامى جواب ها را خواهیم یافت. آرى! امید است آیات قرآن مجید، در ما جرقه‏ اى حاصل کرده و با بیشتر خواندن قرآن، بیشتر به حقایق پى ببریم و توبه کنیم از گذشته ‏ها و نا امید از رحمت خداوند نشویم؛ چون خود اوست که راه توبه را براى ما باز گذاشته است. ...و امّا دلیل رفتن خودم به جبهه؛ این راه بهترین راه براى رسیدن به خدا و آمرزش گناهانم و جلب رضاى حق مى‏ باشد و آیاتى که صریحاً در قرآن آماده، دلیل این مدعاست. حرفى چند با پدر و مادر گرامی ام؛ از این که در این راه کُشته مى‏ شوم، شُکرگزار باشید؛ باشد که با این عمل تان خدا را خشنود و دل دشمنان خدا را آتش بزنید و بسوزانید. در ضمن از این که در این مدت عمرى که خدا عطا کرده بود، کارى براى شما نکردم و شما برابرش زحمت‏ هاى زیادى متحمّل شدید، خیلى خیلى شرمنده‏ ام و جز تشکر از شما و این که از خداوند بخواهم جزاى خیر در دنیا و آخرت به شما عنایت کند، کارى نمى ‏توانم بکنم؛ بنده امانتى نزد شما بیش نبودم و اجر شما را خداوند خواهد داد. در ضمن سفارشى هم دارم براى برادرم رحیم و بچه‏ هاى مسجد؛ برادر جان! نمازت را با توجه بجا آور. در خواندن قرآن کوتاهى مکن؛ چون شما امید آینده اسلام و انقلاب هستید و -ان شاء الله- جزو سربازان امام زمان(عج) باشید. این راه، سختى ‏هاى بسیار دارد. باید مشکلات را تحمّل کرد و با بردبارى و توکل به خدا بر آن فایق آمد. در کمک به پدر و مادر و دیگران کوتاهى نکنید که اجر آن با خداست. این را که مى‏ گویم فقط یک گفته تنها و یا نوشته نیست؛ بلکه از اعماق وجودم مى‏ گویم: پشتیبان این رهبر عزیز باشید. اسوه ‏اى که ما را از لجن‏ زار دنیا و آتش آخرت، نجات داد. نگذارید -خداى ناکرده- قلب نازنینش از شما ناراحت شود. همیشه از خدا بخواهید که از عُمر همگى ما بکاهد و به عُمر پُر برکتش بیفزاید. فرزند شما، حسین سربازمیزوجى


کلام شهید حسین سرباز میزوجی
Loading the player ...