در حال دریافت تصویر  ...
نام محمد درازلو
نام پدر اسدالله
نام مادر ثریا
محل شهادت شلمچه

بیوگرافی
درازلو، محمد: یکم فروردین ۱۳۳۹، در روستای طرزک افشاریه از توابع شهر بوئین زهرا به دنیا آمد. پدرش اسدالله، کشاورز بود و مادرش ثریا (فوت۱۳۵۶) نام داشت. در حد خواندن و نوشتن سواد آموخت. سال ۱۳۵۸ ازدواج کرد و صاحب دو پسر و دو دختر شد. به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت. بیست و دوم فروردین ۱۳۶۶، در شلمچه به شهادت رسید. پیکرش مدت‌ها در منطقه برجا ماند و سال ۱۳۷۴ پس از تفحص در گلزار شهدای روستای شال از توابع شهر بوئین زهرا به خاک سپرده شد.

محل تولد بوئین زهرا - طرزک افشاریه تاریخ تولد ۱۳۳۹/۰۱/۰۱
محل شهادت شلمچه تاریخ شهادت ۱۳۶۶/۰۱/۲۲
استان محل شهادت خوزستان شهر محل شهادت خرمشهر
وضعیت تاهل متاهل درجه نظامی
تعداد پسر ۲ تعداد دختر ۲
تحصیلات خواندن ونوشتن رشته -
عملیات سال تفحص 1374
محل کار بنیاد تحت پوشش
مزار شهید قزوین - بوئین زهرا - شال


در صورت داشتن تصاویر یا اطلاعات بیشتری از شهید می توانید آنها را در اختیار ما قرار دهید تا در سایت قرار گیرد

   
عنوان         فایل   
متن
تصاویر
اسناد
وصایا
شهید، محمد درازلو: سومین بار است که عازم جبهه شده ام. بار اول به سوسنگرد رفتم، هرچند که نتوانستم کاری بکنم. سه بار هم به جبهه جنوب آمده ام. جنوب خونین و شاید اگر سعادتی نصیبم گردد و ایمانی قلبی پیدا کنم، آخرین بارم باشد. امروز بچه ها، همگی خوشحال و سراپا شوقند و در پوست خود نمی گنجند. پدر، مادر، خواهر و برادرانم! مرا ببخشید که نتوانستم فرزند خوبی برایتان باشم و از طرفی مثل همیشه بی خبر به جبهه آمده و پر کشیدم، ولی ناچار بودم و خدا می داند، تقصیری نداشتم. در واقع مسؤولیت و عشق به مبارزه وادارم کرد که من هم مانند سایرین، خودم را مسلمان بدانم و تسلیم باشم. من نمی توانستم در ده، غرق در شعار باشم و نمی توانستم ببینم که بچه ها عاشقانه شب و روز جان ببازند و من در پشت جبهه مدعی باشم. کار را آن ها بکنند و قیافه اش را من بگیرم. و اگر بتوانم آنچه را که در پشت جبهه، شب و روز ادعایش را داشتم در این جا به کرسی بنشانم، می توانم ادعا کنم که مسلمانم وگرنه شعار دهنده ای بیش نبودم و فقط حرف می زدم و اگر کسی حرف بزند و به آن عمل نکند وای بر احوالش. ...و ای ملت مسلمان و ای شاهدان زنده و ای تداوم بخشان انقلاب! اماممان را همیشه و در همه حال، دریابید و پیامش را به جان بخرید که بی شک، حسین زمان مان است و ما نباید -خدای ناکرده- اهل کوفه و آن دسته از مردمی که شب و روز به خاطر کمبود وسایل مورد نیاز به اسلام و امام بد می گویند، باشیم. ترا به خدا خجالت نمی کشید از این همه خون هایی که ریخته شده، از برادرانی که در جبهه ها شب و روز زیر ریزش خمپاره ها و گلوله ها، جان باخته و می بازند، پس، دست از نق زدن هایتان بردارید. زندگی دو روز دنیا را رها کنید و آخرت را بگیرید که زندگی جاودانه در آنجاست. همسر عزیزم! امیدوارم مرا ببخشی. رفتن به جبهه ها، وظیفه شرعی یک مسلمان است و چون امام مان فرمودند که فردا دیر است، من هم به امر امام، لبیک گفتم و -ان شاء الله- خداوند -تبارک و تعالی- این خدمت ناقابل را از این بنده ی حقیر بپذیرد و امیدوارم هر چه زودتر پیروزی اسلام را به چشم ببینم. من از همسر خود راضی و خشنود هستم، خدا هم از او راضی باشد. و امیدوارم فرزندانم را چنان تربیت اسلامی کنی که راه پدرشان را ادامه دهند.