نام | ابوالقاسم حیدری |
نام پدر | رحمت الله |
نام مادر | عذرا |
محل شهادت | جزیره مجنون |
بیوگرافی |
حیدری، ابوالقاسم: هفتم آبان ۱۳۴۱، در روستای عبدلآباد از توابع شهر قزوین به دنیا آمد. پدرش رحمتالله، کشاورزی میکرد و مادرش عذرا نام داشت. تا سوم متوسطه درس خواند. پاسدار بود. بیست و دوم اسفند ۱۳۶۳، در جزیره مجنون عراق بر اثر اصابت ترکش به کتف، شهید شد. مزار او در گلزار شهدای زادگاهش واقع است. |
محل تولد | قزوین - عبدل آباد | تاریخ تولد | ۱۳۴۱/۰۸/۰۷ |
محل شهادت | جزیره مجنون | تاریخ شهادت | ۱۳۶۳/۱۲/۲۲ |
استان محل شهادت | بصره | شهر محل شهادت | - |
وضعیت تاهل | مجرد | درجه نظامی | |
تحصیلات | سوم متوسطه | رشته | - |
عملیات | سال تفحص | ||
محل کار | بنیاد تحت پوشش | ||
مزار شهید | قزوین - قزوین - عبدل آباد |
در صورت داشتن تصاویر یا اطلاعات بیشتری از شهید می توانید آنها را در اختیار ما قرار دهید تا در سایت قرار گیرد
تصاویر
اسناد
وصایا
شهید، ابوالقاسم حیدری:
بارالها! در این لحظات حساس عُمرم از تو به خاطر گناهانم، پوزش می خواهم و حقیرانه به درگاهت توبه می کنم و امیدوارم که وقتی جان به جان آفرین تسلیم کردم، تو ائمه ی اطهارت را به یاری ما بفرستی؛ چرا که من توشه ی راه ندارم و کسانی هستند از جمله پدر و مادر و خواهر و برادر و همه فامیل های دور و نزدیک که برای انسان گریه می کنند، عوض گریه، دعا کنند که خداوند به بنده ای که تا چند ساعت پیش -مثل آن ها- زنده بود، او را مورد آمرزش خود قرار دهد.
به خدا قسم، ای کسانی که وصیت نامه ی مرا می خوانید! در روز قیامت از ما جواب می خواهند. می گویند: شما که قرآن داشتید و رهبری هم چون امام امت، خمینی بت شکن داشتید -که الهی جانم فدای یک لحظه عمر پُر برکت او باد- شما که حق و عدالت، ظلم و بیدادگری را می دیدید، چرا حرکت نکردید؟
برادر و خواهری که خدایت را دوست داری! گوش کن؛ آن دنیا نگویی کسی دعوت به حق نکرد! از رهنمودهای امام و دیگر مسؤولان جمهوری اسلامی ایران، درس شجاعت و ایثار و از خودگذشتگی بگیر!
برخیز که دین خدا در خطر یهودیان است!
برخیز که ملت مظلوم جهان چشم انتظار حرکت تو هستند!
برخیز که دین اسلام از بین می رود و اگر این انقلاب از بین برود دیگر سر بلند نخواهد کرد!
برخیز از خواب گران؛ برخیز!
مگر۲۵۰ سال خواب بس نیست؟ برخیزید که کربلا، نجف و قدس در انتظار شماست؛ همان طور که الآن قدم های استوار شما دلاورمردان راه حق و آزادی و اسلام را بوسه باران می کنند.
برخیز وقت حماسه، ایثار، شهامت و جهاد مقدس فرا رسیده است.
پدرجان! از اینکه از شما خداحافظی نکرده ام، از شما معذرت می خواهم و امیدوارم که با بزرگواری، فرزند کوچکت را ببخشید و اگر ناراحتی از من دارید به خاطر خدا ببخشید و به حساب خودم بگذارید.
خدمت مادر عزیزم سلام می رسانم و حلالیت می خواهم.
خدمت خواهرم ربابه سلام می رسانم و از مادرم و خواهرم می خواهم که اگر گریه کردند، به خاطر مظلومیت سید الشهدا(ع) گریه کنند.
از برادرانم می خواهم که امام را تنها نگذارند و از خدمت خواهران عزیزم می خواهم که درس و حجاب خود را فراموش نکنند.
از تمام کسانی که به آنها زیان رساندم و حقی به گردنم دارند، حلالیت می خواهم و عاجزانه تقاضامندم که امام را تنها نگذارید و شما را به خدا، یادی از خانواده های شهدا، اسرا، مجروحین، معلولین و مفقودین بکنید.
پدر جان! از شما می خواهم (مخصوصاً پدر و مادرم) که شما را به خدا مرا حلال کنید؛ چون بیشتر از این در قیامت گناهکار نباشم.
الآن آفتاب غروب می کند؛ معلوم نیست تا چند مدت دیگر زنده باشم. عجله دارم و تند تند و سریع می نویسم.
در لحظات آخر عُمرم، از شما خداحافظی و حلالیت می طلبم و این دنیا را چند روز و چند مدت دیگر وداع می کنم و اگر خدا خواست و شهید شدم، برای من دعا کنید که خداوند، مرا ببخشد و همواره به یاد قیامت باشید و اگر چیزی را اشتباها نوشتم و تند بوده است، ببخشید.
کاغذ دارد تمام می شود و وداع آخرمان است؛ مرا حلال کنید.
مادرم و خواهرم و برادرانم! خدا نگهدارتان. دیدار در روز قیامت -ان شاء الله- با روی سفید و پاک.
عصر روز چهارشنبه؛ غروب آفتاب؛ ساعت ۴۵/۵ دقیقه تمام.
التماس دعا دارم و السلام؛
۱۵/۱۲/۶۳
ابوالقاسم حیدری