در حال دریافت تصویر  ...
نام حمدالله جهان بخشی
نام پدر زین العابدین
نام مادر مریم
محل شهادت سردشت

بیوگرافی
جهانبخشی، حمدالله: سال ۱۳۴۴، در روستای خوزنین از توابع شهر بوئین‌زهرا به دنیا آمد. پدرش زین‌العابدین(فوت۱۳۶۶) و مادرش مریم نام داشت. در حد خواندن و نوشتن سواد آموخت. سال ۱۳۶۴ ازدواج کرد و صاحب دو دختر شد. به عنوان پاسدار وظیفه در جبهه حضور یافت. پنجم تیر ۱۳۶۶، در سردشت توسط نیروهای عراقی بر اثر اصابت ترکش به پا، دست و سر، شهید شد. مزار او در گلزار شهدای زادگاهش قرار دارد. برادرش عبدالله نیز به شهادت رسیده است.

محل تولد بوئین زهرا - خوزنین تاریخ تولد
محل شهادت سردشت تاریخ شهادت ۱۳۶۶/۰۴/۰۵
استان محل شهادت آذربایجان غربی شهر محل شهادت سردشت
وضعیت تاهل متاهل درجه نظامی
تعداد پسر ۰ تعداد دختر ۲
تحصیلات خواندن ونوشتن رشته -
عملیات سال تفحص
محل کار بنیاد تحت پوشش
مزار شهید قزوین - بوئین زهرا - خوزنین


در صورت داشتن تصاویر یا اطلاعات بیشتری از شهید می توانید آنها را در اختیار ما قرار دهید تا در سایت قرار گیرد

   
عنوان         فایل   
متن
تصاویر
اسناد
وصایا
شهید، حمدالله جهانبخشی: به نام او که آفریننده ی تمام موجودات است و ارحم الراحمین و پناهگاه تمام گنهکاران است. ...و اما افسوس که این حقیر ضعیف هیچ گاه نتوانستم صراط مستقیم او را بیابم و موقعی دریافتم که غرق ظلمت شده بودم و پایم در گِل مانده بود. ای کاش از جانب آن محبوب عنایتی به این بنده می شد، تا خدمتی را -که در خور اسلام بود- انجام دهم و ای کاش قیمت عمر گذران بر این پریشان معلوم می گشت تا مجموعه ی آن -فقط و فقط- در راه دین آن خالق یکتا صرف می شد. ...و ای کاش تمام نَفَسها به یاد دوست می آمد. ای کاش لطف آن لطیف و کَرَم آن کریم و فضل آن ذوالفضل و رحمت آن رحیم شامل حال این دل شکسته و پای در گِل مانده ام می شد تا تمام عمر را به خدمت مولی به سر می بُردم و در راه حق از هیچ کوشش و فعالیتی دریغ نمی ورزیدم و ای کاش شیرینی عبادت و تنفر از معصیت و مزه ی شربت شهادت، یعنی شناخت و آگاهی نسبت به حقایق را در درگاهش می چشیدم. عزیزان، پدران و مادران و خواهران! این بنده ی حقیر غرق در دریای معصیت از شما تقاضا دارم که مرا ببخشید و از خدا بخواهید از سر تقصیرات من بگذرد و این آلوده شدن به گناه و هوای نفس را از باب عنایت و محبت بگیرد و مرا از بدبختی و عذاب جهنم نجات دهد. ...و دیگر اینکه: عزیزان من! قدر یکدیگر را بدانید و غیر از حق به هیچ میندیشید؛ چون این جهانِ فانی ارزش این همه زحمت و دردسر را ندارد، مگر در راه حق باشد و از شما عاجزانه تقاضا دارم که پشتیبان جمهوری اسلامی و این امام والامقام و با ارزش و یارانش -که هر کدام نمونه ای از اصحاب پیامبر اکرم (ص) و شاه شهیدان هستند- باشید. علی(ع) در دعای کمیل فرموده: خدایا! گیرم آتش دوزخ تو را تحمل توانستم کنم؛ دوری تو را کِی می توانم تحمل کنم؟! اگر این سخن مولا را بشکافیم و درباره اش بیندیشیم، غیر از این نمی توان دریافت که او عاشق خدا و جزو پاکیزه ترین و معصوم ترین مخلوقات خداوند بود و معصومین نه اینکه فقط خود به دوزخ نمی روند، بلکه گناهکاران را هم شفاعت می کنند؛ پس اگر ما شیعیان علی(ع) هستیم، چرا باید مثل او عمل نکنیم و چرا باید عاشق نباشیم؟ که شیعه ی علی(ع) بودن، یعنی عاشق خدا بودن. مگر ممکن است عشق معشوق در تمام وجودمان رخنه کند و آن گاه او را فراموش کنیم؟ مگر ممکن است عاشق باشیم و معشوق را به فراموشی بسپاریم؟ اگر عاشقیم، پس چرا این همه نابسامانی؟ و اگر عاشقیم، پس چرا این همه کبر و غرور؟ و اگر عاشقیم، پس چرا این همه چشم به مال دنیا دوختن؟ باید اقرار کنیم که هنوز عاشق نیستیم و خود را فنای بقا نکرده ایم و هنوز سر تسلیم برای معبود فرو نیاورده ایم! اگر می خواهیم جزو پیروان علی(ع) باشیم، باید از او درس دینداری و درس حیات و ممات بیاموزیم. علی(ع) را نظاره کنیم؛ علی(ع) را در روز می بینیم که با تمام وجود کار می کنند تا رضای معشوق را جلب نمایند و باز می بینیم که ذوالفقارش در همه حال مشغول است و علی(ع) تمام آنهایی را که سد راه رسیدن به معشوق هستند، از دم تیغ می گذراند و باز علی(ع) را در شبانگاه می بینیم که سر در چاهی فرود می آورد و ناله را سر داده و معشوق را می طلبد و آن علی(ع) همان است که در مقابل تمام مستکبران دندان به هم می فشارد و همچون شیر می غُرد و به دشمن یورش می بَرد؛ ولی شبانگاه -آن هنگامی که تمام خفتگان در خوابند- به تنهایی و با دلی مملو از عشق الهی به دیدار دوست می رود تا تسلیم بودن خود را در برابر آن محبوب، با تمام کار و نیایش و با قلم و شمشیرش اعلام نماید. حسین(ع) را بنگرید تا حق را دریابید. آن سید الشهدا(ع) در برابر دشمنان خدا فریاد می زند و می گوید: آیا گمان برده اید که پس از گرفتن من در دنیا به نان و نوایی می رسید یا کاخ های خود را مجلل تر خواهید نمود؟ هیهات! هیهات! ...و امروز ایران اسلامی خودمان را بنگرید که سر مشقشان آن امام والامقام است و یاری دهنده شان امام زمان (عج) است و رهبرشان پیر جماران که با تمام وجود بر دشمنان خدا یورش می برند و بر صدام و صدامیان و استکبار جهانی فریاد می زنند. پروردگارا! از تو می خواهیم که یاریمان دهی. الهی! این را به محمد (ص) بگو که پیروانش حماسه آفریدند و بگو که شیعیانش قیامت به پا کردند و به حسین(ع) بگویید که خونش در رگ ها همچنان می جوشد و به عباس(ع) بگویید که پیروانت همچون بهشتیان با دو دست بریده به شهادت رسیدند. ای محبوب دلشکستگان و ای معشوق عارفان! تو خود گواهی که ما با اماممان میثاق بسته ایم و به او وفاداریم؛ زیرا که او به قرآن و اسلام وفادار است. ای خدای یکتا! اگر دشمن چشمان ما را در می آورد و اگر سَرِ جوانان ما را از تن جدا می کند و اگر عزیزان ما را زنده به گور می کند، غمی نیست. خدایا! از تو می خواهم که ما را یاری دهی که جز تو به هیچ کس متوسل نشویم و به میثاقمان با امام امت جامه ی عمل بپوشانیم. الهی! این زبان ما را در مواقع غیبت کردن از کار بینداز و کمک مان کن که سوء ظن به کسی نداشته باشیم و در عوض با حُسن ظن به دیگران بنگریم و ما را شایسته ی آن بگردان که به تمام معنا بنده ی صالح تو باشیم و امام زمان (عج) را از ما خشنود بگردان و ما را جزو سربازان امام زمان (عج) قرار بده و گناهان ما را در روز رستاخیز بر ملا نگردان و در این دنیای فانی ما را آنقدر دردمندساز تا گناهانمان پاک شود و ما را پاکیزه بمیران و در آخرت به ما رخ بنما. پدر بزرگوارم! سیدالشهدا(ع) هنگامی که برای جنگ آماده شد، به اهل بیت مکرمه اش چنین گفت: این مصیبت ها و سختی ها تمام شدنی است و به عنوان پاداش این جانفشانی ها و فداکاری ها به نعمت ابدی و بی پایان خداوندی خواهید رسید و به سریر کرامت و بزرگواری تکیه خواهید زد و اگر می خواهید در مقابل عظمت شما خللی وارد نشود، هیچگاه زبان به شکایت نگشایید و آن چه را که از قدر و منزلت الهی می کاهد، به زبان نیاورید. پدر عزیزم! اگر دومین فرزند شما که در آتش خشم دشمن می سوزد، به لقاء الله پیوست از شما عاجزانه تقاضا دارم که استوار و ثابت قدم همچنان مانند قبل باشید تا اینکه مظلومیت اسلام و مسلمین بر جهانیان ثابت گردد و باشد تا تاریخ رشادت ها و دلاوری های شما پدران گرامی را به ثبت برساند. باشد تا تاریخ بداند پدرانی بوده اند که اسماعیل هایشان را به قربانگاه می فرستادند. آری، پدر جان! خوشحال باش که دو فرزند خود را از دست داده ای؛ ولی دین و وطن خویش را از دست نداده ای. پدرم! از شما عاجزانه تقاضا دارم که مرا ببخشید که برای شما فرزندی که می بایست باشم، نبودم. من می دانم که شما با چه رنج و زحمتی مرا به اینجا رسانیده ای و در عوض می بایست جبران می کردم که سعادت یاری نکرد. حمدالله جهانبخشی