همرزم شهید: جعفر خان در روزهای آخر از هرچیزی که تعلق خاطر به دنیا و پست و مقام باشد پرهیز می نمود. یعنی مثل دیگران بیل دست میگرفت و سنگر درست میکرد، به سنگر دیگر گردانها سر میزد با بچه هایشان شوخی میکرد و سر بسر میگذاشت. عملیات در ساعت ۴ صبح ۱۳ شهریور سال ۹۰ آغاز شد و نیرو ها بیشتر از حد تعیین شده پیشروی کردند. بطوری که صدای نفس کشیدن نیروهای پژاک هم شنیده می شد.
جعفر خان بویژه به کسانی که دوربین مخصوص داشتند گفت هرکسی را دیدید، اختیار آتش دارید. بالاخره عملیات آغاز شد. جعفر خان در کوه نیرو ها را پخش نمود و مدام فریاد می زد که یا حسین و یازهرا بگویید و بالا بروید. جعفر خان به سمت یک سنگر پژاک می روند که متاسفانه آن سنگر با مواد منفجره و ریموت مجهز شده بود و ناگهان با یک انفجار جعفرخان از ناحیه پا مجروح می شوند. جعفرخان خودشان را در سنگر میکشند و پاهای خودشان را برای اینکه موجب تضعیف روحیه بچه ها نشود زیر خودشان جمع می کنند(مثل دو زانو نشستن) بعد به بچه ها اشاره می کنند و می گویند : (آماشالله بیا بالا، برید جلو داد بزنید. یا حسین (ع) و یازهرا (ع) بگویید.
و ضمن اینکه تیراندازی می کردند بچه ها را به جلو رفتن تشویق می کردند.
یکی از امداد گرها که بالای سر جعفرخان می رسد و می فهمد جعفرخان زخمی شده می گوید: بیایید برویم پائین.
جعفر خان می گوید: نه من چیزیم نیست برو بالا. تا بالای ارتفاع ۳ متر بیشتر نمونده. برو بالا. این امدادگر می گوید بالای ارتفاع که رفتم شنیدم شهید علی بریهی با حالت گریه و ناله و ناراحتی میگوید: جعفر خان… بیا خودم میبرمت پائین… تورو خدا جعفر خان …
و ناگهان با یک خمپاره صدای جعفرخان و شهید بریهی با هم ساکت میشوند.
جعفر خان حدود ساعت ۴:۴۵ تا ۵ صبح ۲متر پائین تر از کانال و غار کوه جاسوسان به آرزوی خودشان می رسند و به درجه رفیع شهادت نائل می شوند. جعفر خان شهیدی است که در سه متری!! تونل تروریستها به شهادت رسید، تروریستهایی که به لحاظ تجهیزات و دستگاههای ارتباطی از سوی آمریکا مجهز شدهاند.