نام | داود فرجی |
نام پدر | حجت الله |
نام مادر | خانم سلطان |
محل شهادت | جزیره مجنون |
بیوگرافی |
فرجی، داود: نهم آذر ۱۳۴۱، در روستای آقچهکند از توابع شهر قزوین به دنیا آمد. پدرش حجتالله (فوت۱۳۵۸) و مادرش خانمسلطان نام داشت. تا پایان دوره متوسطه در رشته انسانی درس خواند و دیپلم گرفت. پاسدار بود. سال ۱۳۶۲ ازدواج کرد. هفتم اسفند ۱۳۶۲، در جزیره مجنون عراق به شهادت رسید. اثری از پیکرش به دست نیامد. |
محل تولد | قزوین - آقچه کند | تاریخ تولد | ۱۳۴۱/۰۹/۰۹ |
محل شهادت | جزیره مجنون | تاریخ شهادت | ۱۳۶۲/۱۲/۰۷ |
استان محل شهادت | بصره | شهر محل شهادت | - |
وضعیت تاهل | متاهل | درجه نظامی | |
تعداد پسر | ۰ | تعداد دختر | ۰ |
تحصیلات | دیپلم | رشته | علوم انسانی |
عملیات | سال تفحص | ||
محل کار | بنیاد تحت پوشش | ||
مزار شهید | - - - |
در صورت داشتن تصاویر یا اطلاعات بیشتری از شهید می توانید آنها را در اختیار ما قرار دهید تا در سایت قرار گیرد
تصاویر
اسناد
وصایا
شهید، داود فرجی:
مادر عزیزم، خواهران و برادران گرامی ام! با این که من در همه ی عُمرم، شما را -از همه ی چیزهایی که در دنیا وجود دارد- بیشتر دوست دارم؛ ولی خود را موظف می دانم که برای دینم، راهم و طریقی که یاد گرفتم و در آن کوشش کردم و به آن اعتقاد و ایمان دارم، جان خود را فدا کنم.
مادر جان! هیچ راهی بهتر، سعادت مندتر و با ارزش تر از اسلام نیست و دادن جان بی ارزش در مقابل راه پُرارزش و با عظمت اسلام چه شیرین است. من شناختی که از اسلام در این مدت کوتاه داشتم، بالاتر از تمام شناخت من از زندگی در عُمرم بود. بیایید راه اسلام را -که راه حق و راه الله می باشد- انتخاب کنید.
مادر جان! می گویند بهترین جا، بهشت است که آن هم زیر پای مادران است؛ ولی من خودِ بهشت را در قلب تو دیدم و عطوفت و مهربانی تو -هر لحظه در شهرهای غربت- مرا به گریه وا می دارد.
امیدوارم بعد از شهادتم، شما همیشه یار امام باشید و گول گروهک های وابسته به شرق و غرب را نخورید و به رهنمودهای امام -که دشمن از آنها هراس دارد- گوش فرا دهید و همیشه به ولایت فقیه لبیک گویید و چشم دشمنان اسلام را کور کنید.
من به شما و به امت قهرمان ایران توصیه می کنم که کورکورانه هر چیزی را قبول نکنید؛ چون من این راه را با چشمان باز انتخاب کردم و این راهِ علی گونه را پیش گرفتم و چه سعادتی از این بالاتر که انسان در راه عقیده و آرمانش به شهادت برسد.
من از امام زمان(عج) و نایب بر حقش، امام خمینی می خواهم مرا جزو غلامان درگاه خود بپذیرند و به وصال نرسیده، از درگاهشان بازنگردانند تا وسیله ای برای قُرب الی الله باشد. خدای را شُکر، که هر چه از خدا طلب کردم، به مُنتهای طلب خود رسیدم.
براستی که تنها راه نجات خود را از آتش دوزخ و عذاب الهی، فقط چشیدن شهد شهادت می دانم.
برادران و خواهرِ عزیز و گرامی ام و آشنایان و دوستانِ خوبم! سعی کنید راه دُرست را انتخاب کنید و از اسلام فقط نمازش را نفهمید و به دنبال عِلم در اسلام بروید و ایدئولوژی اسلامی را پیدا کنید و فرا بگیرید و از کارهایی که دیگران می کنند، تقلید نکنید و همدیگر را دوست بدارید و با هم مهربان باشید و غم همدیگر را بخورید و در خوشی ها و ناخوشی ها با هم باشید.
از تو خواهرم می خواهم که راه فاطمه(س) و زینب(س) را در پیش گیری و هر کاری که می کنی در رابطه با خدا باشد.
تنها آرزویم این است که مرگم برای اسلام سربلندی و برای وطنِ خودم درسی باشد. (۱۵۶۰۱۶۲)
داود فرجی