در حال دریافت تصویر  ...
نام امامعلی رشوند
محل تولد قزوین - جونیک


در حال دریافت تصویر  ...
نام محمد رضا سهرابی
محل تولد تاکستان - قاسم آباد


در حال دریافت تصویر  ...
نام محمد باقر افراس آب
محل تولد بوئین زهرا - وجیه آباد


در حال دریافت تصویر  ...
نام حسین فرض مهدی
محل تولد تهران


در حال دریافت تصویر  ...
نام غلام رضا هاشمی
محل تولد تاکستان - شاخدار


در حال دریافت تصویر  ...
نام کرم کلپی
محل تولد بوئین زهرا - شال


در حال دریافت تصویر  ...
نام مهدی مافی
محل تولد قزوین


در حال دریافت تصویر  ...
نام محمد باقر کشاورز نوروزی
محل تولد قزوین - آلتین کش


در حال دریافت تصویر  ...
نام محمود رضایی
محل تولد قزوین - بلوکان


در حال دریافت تصویر  ...
نام محمد حسین جعفرخانی
محل شهادت رودخانه بهمن شیر


در حال دریافت تصویر  ...
نام علی فیاض پور
محل شهادت بانه ـ بردرش


در حال دریافت تصویر  ...
نام رمضان علی علی محمدی سویری
محل شهادت سردشت


در حال دریافت تصویر  ...
نام فریبرز حاج سیاری
محل شهادت سردشت


در حال دریافت تصویر  ...
نام محمد حسین کرمعلیان
محل شهادت جزیره مجنون


در حال دریافت تصویر  ...
نام اسماعیل بحری
محل شهادت سردشت


در حال دریافت تصویر  ...
نام سید آیت حسینی
محل شهادت سردشت


در حال دریافت تصویر  ...
نام رضا عباسی گرجی
محل شهادت سردشت


در حال دریافت تصویر  ...
نام محمد علی محمدرضایی
محل شهادت سردشت


در حال دریافت تصویر  ...
نام جواد جولائیان
محل شهادت سردشت


در حال دریافت تصویر  ...
نام حسین حسین آبادی
محل شهادت سردشت


در حال دریافت تصویر  ...
نام یقین علی رمضان خانی
محل شهادت سردشت



یک خاطره شهید  علی تاج احمدی تبریزی


آمبولانس واژگون شد

کریم سرباز: با قطار عازم «اهواز» بودیم. رزمندگان در داخل قطار، شور و حال وصف‌ناپذیری داشتند. پاسدار شهید «علی تاج‌احمدی»، از هنرمندان نقاش، خطاط و فیلم‌بردار «سپاه پاسداران» هم، همراه ما بود. او جوانی با تقوا و با خدا بود. بیست و یکم اردیبهشت ماه سال شصت و دو بود، که به خط مقدم جبهه در «پاسگاه زید» رسیدیم. او از خوشحالی در پوست خود نمی‌گُنجید. از مواضع نیروهای خودی کلی فیلم و عکس گرفت. فردای آن روز ساعت شش صبح، بعد از خواندن نماز و دعای «ندبه»، به سوی خط مقدم حرکت کردیم. «علی» مثل همیشه نبود. خیلی نورانی شده بود. بعد از این که از چند موقعیت رزمندگان عکس و فیلم گرفت، ناگهان یک گلوله‌ی «خمپاره ۸۲» دشمن میان ما اصابت کرد و ایشان از ناحیه‌ی سینه و سر مجروح شد. «علی» با وضعیتی که داشت، فقط فریاد می‌زد: «یا مهدی! ادرکنی» و یا می‌گفت: «خداوندا! از سر تقصیرات من بگذر!» من خودم را با هر زحمتی که بود به نزدیک جاده رساندم. یک آمبولانس از راه رسید و ما را سوار کرد. آمبولانس حرکت کرد؛ اما متأسفانه در بین راه واژگون شد و ما مجدداً در جاده رها شدیم. در همین حال، برادر «فصیحی‌رامندی» ـ که فرمانده‌ی گُردان ما بود ـ از راه رسید و ما را به اورژانس رساند. و سرانجام نیز «علی» بر اثر شدت جراحات وارده در بیمارستان به شهادت رسید.