نام | حسین عزیزمحمدی |
نام پدر | اصغر |
نام مادر | سلمه |
محل شهادت | عین خوش |
بیوگرافی |
عزیزمحمدی، حسین: سوم خرداد ۱۳۱۴، در روستای فارسجین از توابع شهر تاکستان به دنیا آمد. پدرش اصغر (فوت۱۳۱۷) کشاورز بود و مادرش سلمه نام داشت. در حد خواندن و نوشتن سواد آموخت. او نیز کشاورز بود. سال ۱۳۴۳ ازدواج کرد و صاحب دو پسر و چهار دختر شد. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. هفتم آذر ۱۳۶۱، در عینخوش توسط نیروهای عراقی بر اثر اصابت گلوله به سر، شهید شد. مزار او در گلزار شهدای زادگاهش قرار دارد. فرزندش جواد نیز به شهادت رسیده است. |
محل تولد | تاکستان - فارسجین | تاریخ تولد | ۱۳۱۴/۰۳/۰۳ |
محل شهادت | عین خوش | تاریخ شهادت | ۱۳۶۱/۰۹/۰۷ |
استان محل شهادت | ایلام | شهر محل شهادت | دهلران |
وضعیت تاهل | متاهل | درجه نظامی | |
تعداد پسر | ۲ | تعداد دختر | ۴ |
تحصیلات | خواندن ونوشتن | رشته | - |
عملیات | محرم | سال تفحص | |
محل کار | بنیاد تحت پوشش | ||
مزار شهید | قزوین - تاکستان -شهر ضیاءآباد - فارسجین |
در صورت داشتن تصاویر یا اطلاعات بیشتری از شهید می توانید آنها را در اختیار ما قرار دهید تا در سایت قرار گیرد
تصاویر
وصایا
شهید، حسین عزیزمحمدی:
هر کس پیش خود منطقی و معیارهایی دارد و با آن درباره ی کارها و نبایدها داوری می کند؛ اما شهید منطق ویژه ای دارد. منطق او با منطق افراد معمولی تفاوت دارد. منطق سوختن و روشن کردن است. منطق حل شدن و جذب شدن در جامعه برای احیای جامعه است. منطق دمیدن روح به کالبد مُرده ی ارزش های انسانی است. منطق حماسه آفرینی و حماسه است.
هر شخص -در جامعه ای که در آن زندگی می کند- اهدافی دارد تا برای جامعه فردی مفید باشد. هدف من هم در این راه، پیروزی انقلاب اسلامی است و تا موقعی که پرچم «لا اله الا الله و محمداً رسول الله» در تمام جهان به اهتزاز در نیاید، تا آخرین قطره ی خونم علیه کافران مبارزه خواهم کرد.
...و اما چند سخن با شما مردم دارم؛
شما اگر می خواهید آزاد و انسان باشید، باید وحدت خودتان را حفظ کنید، که این سلاح خوبی است. با وحدت و سلاح ایمان، می توانید تمام مشکلات خود را حل کنید. قرآن مجید می فرماید: «به ریسمان خداوند چنگ زنید و از تفرقه و دوری بپرهیزید.» پس مردم! بیایید به ریسمان خدا چنگ بزنیم و نگذاریم کافران ریسمان خدا را پاره کنند.
وصیت دیگرم به شما این است که در پروراندن فرزندان خود -برای حفاظت اسلام- کوشا باشید.
آرزو می کنم خداوند به پدران و مادران و خانواده ی شهدا صبر و استقامت دهد.
از شما می خواهم اگر روزی شهادت نصیبم گشت و مردم به شما تسلیت گفتند، شما به آن ها تبریک بگویید! شهادت نوعی پیمان عروسی است که انسان با گلوله ای که بر پیکرش می نشیند، می بندد و از شما می خواهم، مراسمی که برای من خواهید گرفت، پُر خرج نباشد و خواهشمندم عوض آن به فقرا کمک کنید و در مراسم من شیرینی پخش کنید؛ چون شهادت خیلی شیرین است و اگر سَرم و جَسدم را آوردند، چشمانم را باز بگذارید تا مردم ببینند کورکورانه به دنبال هدفم نرفتم؛ بلکه درس شهادت را از حسین(ع) آموختم.
از خواهر و برادرانم خداحافظی می کنم و از تمام دوستانم می خواهم اگر از من ناراحتی دیده اند، به بزرگواری خود ببخشند و امیدوارم همه ی آن ها به راه راست هدایت گردند و از همه ی آن ها حلالیت می طلبم.۱ (۱۵۱۴۶۴۷)
حسین عزیزمحمدی
۲۵/۰۸/۱۳۶۱