نام | حسن سعیدی |
نام پدر | اکبر |
نام مادر | محترم |
محل شهادت | کرخه نور |
بیوگرافی |
سعیدی، حسن: پنجم دی ۱۳۳۷، در روستای ضیاآباد از توابع شهر تاکستان به دنیا آمد. پدرش اکبر، کشاورز بود و مادرش محترم نام داشت. تا پایان دوره متوسطه در رشته انسانی درس خواند و دیپلم گرفت. به عنوان سرباز ارتش در جبهه حضور یافت. یازدهم بهمن ۱۳۶۰، در کرخهنور بر اثر اصابت ترکش به سر، شهید شد. مزار او در گلزار شهدای زادگاهش واقع است. |
محل تولد | تاکستان - ضیاء آباد | تاریخ تولد | ۱۳۳۷/۱۰/۰۵ |
محل شهادت | کرخه نور | تاریخ شهادت | ۱۳۶۰/۱۱/۱۱ |
استان محل شهادت | خوزستان | شهر محل شهادت | سوسنگرد |
وضعیت تاهل | مجرد | درجه نظامی | |
تحصیلات | دیپلم | رشته | علوم انسانی |
عملیات | سال تفحص | ||
محل کار | بنیاد تحت پوشش | ||
مزار شهید | قزوین - تاکستان-شهر ضیاءآباد |
در صورت داشتن تصاویر یا اطلاعات بیشتری از شهید می توانید آنها را در اختیار ما قرار دهید تا در سایت قرار گیرد
تصاویر
اسناد
وصایا
شهید، حسن سعیدی:
امروزه بیش از چندین مکتب با عناوین خاصی در جوامع بشری به وجود آمده است که هدف آن ها نجات انسان از ظلم و ستم و ایجاد یک جامعه سالم از نابرابری است؛ اما بعضی از این مکاتب -که از مدینه فاضله صحبت می کنند و درِ باغ سبز نشان می دهند- بعدها معلوم شد -که به جای رسیدن به مدینه فاضله- به منجلاب رسیدند؛ مانند افکار ارسطو که جامعه انسانی را به بدن حیوان زنده ای تشبیه کرده بود و در آن مغز همیشه دستور می داد و پا و دست ها کار می کردند که همان جامعه برده داری است؛ نظریه ارسطو و افلاطون، سال ها بر مردم حاکم بود، که چه ظلم ها بر بَرده ها نرفت.
نظریه ارسطو در آن زمان برای روشن فکران یک نظریه دُرست بود؛ زیرا هنوز عواقب ناگوار آن، یعنی بَرده داری را ندیده بودند و وقتی دیدند، به این نتیجه رسیدند که نظریه ارسطو نه تنها جامعه را از فلاکت نجات نمی دهد؛ بلکه بیشتر به فلاکت می کشاند.
فلاسفه ای که در اروپا بودند، شروع به ایجاد یک طرز بینش جدید -در چگونگی از بین بردن ظلم و ستم- کردند و جامعه ای را -که در آن از فحشا، بدبختی و گرسنگی خبری نباشد و انسان ها در صلح و صفا زندگی کنند- پایه ریزی کردند. امروز با چندین نوع از آن ها آشنا هستیم؛ مثلِ اگزیستانسیالیسم، کمونیسم، ناسیونالیسم، نازیسم، فاشیسم و غیره؛ البته هرکس طرفدار یک مکتبی است، هر چند بقیه مکتب ها را ضد انسانی و دشمن انسان بدانند. مثلاً کمونیسم ها، فاشیسم را دشمن انسان می دانند؛ ولی باز با وجود این هستند افرادی که فاشیسم را توسعه می دهند؛ مثلِ موسولینی و هیتلر که آن ها هم نجات انسان را در کُشتار افرادی که با سرمایه و فکر آن ها مخالف بودند، می دانستند.
امروز هم مکاتبی وجود دارند که هنوز به درجه ای تبلیغ می کنند و آن این که دیگر محرومیت جنگی و اختلاف وجود نخواهد داشت، نرسیده اند و هنوز امید می دهند. مثلِ مارکسیسم شوروی که مارکس و لنین می گفتند در جامعه کمونیستی دیگر دولتی وجود ندارد؛ در حالی که در شوروی هست و جواب شان این است که امپریالیسم است و ما هم نمی توانیم دولت را منحل کنیم و دُرست هم می گویند؛ ولی اگر روزی کشوری با خصلت سرمایه داری وجود نداشته باشد، آن وقت هم نباید دولت سوسیالیستی وجود داشته باشد، یا کمونیست های چینی -که دشمن شوروی هستند و دوست آمریکا- و سوسیالیسمی که آمریکا را با خصلت امپریالیستی اش دوست دارد؛ زیرا دشمن، شوروی است و هنوز آن ها هم به آخر نرسیده اند؛ یعنی اول نابودی شوروی و دوم نابودی آمریکا و بعد برقراری جامعه کمونیستی و شاید هم راست می گویند.
...و اما درباره دین اسلام باید گفت: اسلام طی هزار و سیصد سال چه کرد؟ جز در چند سال انگشت شمار دوره خلافت پیامبر(ص) و حضرت علی(ع) گفتند: در این مدت، اسلام اجرا نشد. اگر اسلام اجرا شود، دیگر اختلافی بین سیاه و سفید و فقیر و ثروتمند وجود نخواهد داشت. در حکومت پیامبر(ص) و علی(ع)، سلمان، ابوذر و بلال، همه در نظر پیامبر یکی بودند؟ ولی بعد از سقوط حکومت علی(ع) تا به امروز، در هیچ حکومتی که به نام اسلام آمده است، مثلِ دوره صفوی -که شاه عباس نمونه با ارزش آن بود و مسجد دُرست می کرد- بَرده داری و خرید و فروش غلام هم رایج بود....و امروز، امام خمینی می گوید: ما می خواهیم حکومت اسلامی برقرار کنیم و همه احکام و قوانین را -که در اسلام است- اجرا کنیم و اگر یکی را اجرا نکنیم، دیگر آن حکومت اسلامی نیست و من هم می گویم با تمام وجود تمام اصول دین و فروع دین و همه قوانین ریز و درشت اسلام را قبول دارم و دوست دارم که همه قوانین آن در تمام دنیا اجرا شود و برای اولین و آخرین بار برای نمونه هم شده است به دنیا بفهمانیم که این، اسلام است.
ما به خاطر شناساندن اسلام به جهانیان و برافراشته کردن پرچم (به عنوان سمبل) بر بالای کاخ کرملین و اجرای اسلام در تمام دنیا و برای این که دنیا را اسلامی و شیعه جعفری کنیم، می جنگیم، که اگر هم کُشته شویم، در این راه بوده است و دیگر هیچ منظور و هدفی نداشته ایم و صرفاً به خاطر دین خدا و اسلام بوده است.
...و اما در حدود هفت هزار تومان پیش مادرم پول دارم که دو هزار تومان آن را برای مادرم گردنبند طلای سفید بخرید و پنج هزار تومان بقیه را به فقیرترین فرد محله خودمان و یا به جنگ زدگان بدهید.
من دوست دارم بعد از کُشته شدنم، جنازه ام وسط بیابان خوزستان و زیر آفتاب داغ بماند و با همان لباس سربازی و پوتین و اسلحه، پوسیده شوم تا مگر خدا از گناهان من بگذرد.
از پدر و مادرم و از برادر و فامیل ها و دوستان می خواهم در صورت کُشته شدنم، هیچ وقت گریه نکنند و هرکس برای من گریه کند من او را دوست ندارم.۱ (۱۳۹۵۷۶۶)
حسن سعیدی