در حال دریافت تصویر  ...
نام علی رجبلو
نام پدر محمد حسین
نام مادر قمر
محل شهادت ام الرصاص

بیوگرافی
رجبلو، علی: پانزدهم بهمن۱۳۳۷، در شهر قزوین به دنیا آمد. پدرش محمدحسین و مادرش قمر نام داشت. تا پایان دوره راهنمایی درس خواند. کارگر بود. سال ۱۳۶۰ ازدواج کرد و صاحب یک پسر و یک دختر شد. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. چهارم دی ۱۳۶۵، در ام‌الرصاص عراق به شهادت رسید. پیکرش مدت‌ها در منطقه برجا ماند و سال ۱۳۷۶ پس از تفحص در گلزار شهدای زادگاهش به خاک سپرده شد. برادرش مهدی نیز به شهادت رسیده است.

محل تولد قزوین تاریخ تولد ۱۳۳۷/۱۱/۱۵
محل شهادت ام الرصاص تاریخ شهادت ۱۳۶۵/۱۰/۰۴
استان محل شهادت بصره شهر محل شهادت -
وضعیت تاهل متاهل درجه نظامی
تعداد پسر ۱ تعداد دختر ۱
تحصیلات سوم راهنمايي رشته -
عملیات سال تفحص 1376
محل کار بنیاد تحت پوشش
مزار شهید قزوین - قزوین


در صورت داشتن تصاویر یا اطلاعات بیشتری از شهید می توانید آنها را در اختیار ما قرار دهید تا در سایت قرار گیرد

   
عنوان         فایل   
متن
تصاویر
اسناد
وصایا
شهید، على رجبلو: این جانب على رجبلو، این وصیت نامه را در تاریخ ۱۵/۹/۶۵ مى‏ نویسم. من به سهم خودم به وجود شما پدر و مادر افتخار مى‏کنم که فرزندتان را طورى تربیت کردید که به راه اسلام قدم برداشت و باعث شد شما در میان جامعه، سربلند باشید. خدایا! خودت بهتر مى‏ دانى که بعد از شهادت برادر عزیزم، آقا مهدى، دیگر حوصله ماندن داخل شهر را نداشتم. آن هم بودن با بعضى از این مردم که بعد از گذشت شش سال از جنگ تحمیلى هنوز درک این را پیدا نکرده ‏اند که در اطرافشان چه مى‏ گذرد! خدایا! خودت از نیت من آگاهى و مى‏ دانى براى این به جبهه آمدم که سلاح بر زمین افتاده برادرم را بردارم؛ چون نیت کرده بودم تداوم بخش راه او باشم و براى این که مسلمانم و وظیفه دارم تا به نداى امام امت لبیک گویم، اینک سرباز او هستم و او هم فرمانده ما است، که از آقا امام زمان(عج) دستور مى‏ گیرد. آمدم با کفر بجنگم؛ چون اسلام را در خطر دیدم. خدایا! حال که آمدنم مشخص مى ‏باشد، اگر واقعاً لیاقت شهادت خالصانه را در راه تو دارم، آن را نصیبم گردان که با آغوش باز پذیرا هستم. دوست دارم، دومین شهید خانواده‏ مان باشم؛ چرا از مرگ هراسان باشم؟ ما باید بنده خدا باشیم؛ بنده خدا که هراسان نمى ‏شود! پدر جان! همان طورى که قبلاً به شما عرض کرده بودم، مرگ جا و مکان ندارد. هر کجا که اجل برسد، همان خواهد شد. وقتى که خبر شهادت مرا آوردند، دلم مى‏ خواهد خودت شیرینى بدهى و هم چنین بر سر مزارم بین مردم نُقل پخش کنى. مى‏ دانم شما صبر آن را خواهید داشت؛ ولى قبل از هر چیز -تو را به خدا- جواب این یاوه گویان منافق، این کوردلان بدگمان به انقلاب و امام را بده و کارى کن که دیگر قدم به خانه‏ مان نگذارند و در مراسمم اعلام کنید که این گونه افراد نیایند. خدا شاهد است که آمدن آن ها روح مرا ناراحت خواهد کرد؛ چون شاهد این قضیه بودم. اگر این افراد درست شدنی بودند، تا به حال درست شده بودند. این ها نه تنها درست نشدند؛ بلکه جوان ها را هم بسوى خود کشاندند. همسرم! با درک انقلابى خودت به آن ها نشان بده که همانند حضرت زینب(س) محکم و استوار هستى. خواهرانم! شما اگر مى‏ خواهید روحم شاد شود، به جاى گریه و زارى، حجاب خود را حفظ کنید که روحم شاد شود. با هر وسیله‏ اى که مى‏ توانید -چه مالاً و چه زباناً- این انقلاب را کمک کنید. به همسرم و پدر و مادر دلدارى دهید و بیشتر به وصیت برادرم آقا مهدى عمل کنید. جواب منافقین و ضد انقلاب را خودتان بدهید که دیگر جرأت نکنند، نزد شما حرفى بزنند. برادرانم! حسین حسین گفتن و فقط و فقط مسلمان بودن کافى نیست؛ امروز نداى حسین زمان، عزیمت بسوى جبهه ‏هاست. شعار کافى نیست، باید عمل کرد؛ پس بسوى جبهه‏ ها بشتابید و یارى دین محمد(ص) کنید که خدا پشتیبان شماست.۱ (۱۳۱۷۲۹۰) حقیر، على رجبلو