نام | حجت الله خمسه ای |
نام پدر | فضل الله |
نام مادر | معصومه |
محل شهادت | ام الرصاص |
بیوگرافی |
خمسهای، حجتالله: چهارم اردیبهشت ۱۳۴۳، در روستای نظامآباد از توابع شهر قزوین به دنیا آمد. پدرش فضلالله (فوت۱۳۴۶) و مادرش معصومه نام داشت. تا دوم راهنمایی درس خواند. کارگر بود. سال ۱۳۶۳ ازدواج کرد و صاحب یک پسر شد. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. ششم دی ۱۳۶۵، در امالرصاص عراق بر اثر اصابت ترکش به سر، شهید شد. مزار او در گلزار شهدای شهر زادگاهش قرار دارد. |
محل تولد | قزوین - نظام آباد | تاریخ تولد | ۱۳۴۳/۰۲/۰۴ |
محل شهادت | ام الرصاص | تاریخ شهادت | ۱۳۶۵/۱۰/۰۶ |
استان محل شهادت | بصره | شهر محل شهادت | - |
وضعیت تاهل | متاهل | درجه نظامی | |
تعداد پسر | ۱ | تعداد دختر | ۰ |
تحصیلات | دوم راهنمائی | رشته | - |
عملیات | سال تفحص | ||
محل کار | بنیاد تحت پوشش | ||
مزار شهید | قزوین - قزوین - |
در صورت داشتن تصاویر یا اطلاعات بیشتری از شهید می توانید آنها را در اختیار ما قرار دهید تا در سایت قرار گیرد
تصاویر
اسناد
وصایا
شهید، حجت الله خمسه ای:
الهى! وعده ی بازگشت همه ی انسان ها به سوى توست و در حساب روز قیامت در میدان محشر، حسابرسى اعمال انسان ها به دست تو مى باشد و شهادت مى دهم که آن موقع اَمر کُنى زمین به زلزله و کوه و دشت هموار گردد و سپاس خداى را که ما را از نیستى به هستى آورد و تمام نعمت هاى خویش را بر ما افزون بخشید و بارخدایا! تو را ستایش می کنم که ستایش مخصوص تو مى باشد و ستایش تُراست که در میان انسان ها، هدایت کنندگان و راهبرانى از میان همان ها فرستادى؛ پس چه کسى در روز حساب اعتراض مى کند که من در دنیا رهبر و هدایت کننده اى نداشتم؟
خداوندا! به فضل و کَرم خود براى انسان ها صد و بیست و چهار هزار پیغمبر، به زبان همان ملت فرستادى تا انسان هاى فرو رفته در ظلمت و جهالت را به راه توحید و نور هدایت کنند و سپاس خداوندى را که رهبرانى فرستاد که انسان هاى در غُل و زنجیر و در ظلمت فرو رفته را نجات دهد.
الهى! تو را سپاس مى گویم که موضوع بهشت و جهنم را به روشنى در قرآن مجید براى انسان ها بیان فرمودى و قرآن کریم را براى هدایت بشریت و براى تحقق بندگى و آزادى، فرستادى.
اى مادر مهربان! از زحماتى که در طول زندگى براى رشد و تربیت من تحمل کردى، سپاسگزارم. از شما تشکر مى کنم که مرا طورى بار آوردى که راه راست را انتخاب کنم. از شما پوزش مى طلبم و اکنون من -که اسیر این دنیا بودم، با کوله بارى از گناه- این مسافرخانه ی موقتى را ترک مى کنم و از خدا مى خواهم که با این بنده ی ذلیل و حقیر، با فضلش معامله کند و حال که دست خالى مى روم، امیدوارم جان مرا در راه خودش قبول کند.
...و اى مادر! چه زحماتى براى بزرگ کردن من کِشیدى و من مدیون تو هستم و من چیزى در حق تو نکردم؛ خواهشمندم، از من بگذرى و حلالم کنى.
اى همسرم! -که مدت پانزده ماه با من زندگى کردى- تو برایم همسر که نه، بلکه یار من بودى که در تمام مراحل زندگى کمکم کردى و در کلیه ی سختى ها و ناراحتى ها صبر پیشه کردى.
همسرم! تو از اولاد زهرا (س) هستى و مى دانى حضرت زهرا (س) و زینب کبرى(س) براى پیشبرد اسلام زحمات زیادى را تحمل کردند؛ پس همسرم! راهى را پیش بگیر که خاندان عصمت و طهارت پیش گرفته اند. اگرچه دورى من براى تو سخت است؛ اما این را بدان، این خداست که به این کار راضى بوده، پس من و تو هم باید به رضاى خدا راضى باشیم. -ان شاء الله- این بنده ی حقیر را مى بخشید.
همسرم! فرزند عزیزمان را طوری تربیت کن که از پیروان مکتب حسین(ع) باشد و یار و یاور اسلام؛ -ان شاء الله.
...و شما اى برادر و خواهرانم! اگر من لیاقت شهادت داشتم، باید بدانید برادر یک شهید هستید و باید پیام خون مرا به جامعه برسانید، که همانا پیامم مبارزه با کفر است.
هر روز صبح قرآن بخوانید و بعد از نماز دعا کنید و همیشه از خدا یارى بخواهید و در خط اسلام و امام حرکت کنید و اگر از من بدى دیدید، حلالم کنید.۱ (۱۲۷۶۲۵۹)
حجت الله خمسه
۲۶/۹/۱۳۶۵