نام | حسن الله یاری |
نام پدر | عزیز |
نام مادر | خدیجه |
محل شهادت | فاو |
بیوگرافی |
اللهیاری، حسن: هفدهم شهریور ۱۳۴۰، در روستای خورهشت از توابع شهر تاکستان به دنیا آمد. پدرش عزیز، کشاورز بود و مادرش خدیجه نام داشت. تا پایان دوره راهنمایی درس خواند. سال ۱۳۶۲ ازدواج کرد و صاحب یک پسر و یک دختر شد. به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت. چهارم اسفند ۱۳۶۴، با سمت فرمانده گروهان در فاو عراق به شهادت رسید. مزار او در گلزار شهدای زادگاهش واقع است. |
محل تولد | تاکستان - خورهشت | تاریخ تولد | ۱۳۴۰/۰۶/۱۷ |
محل شهادت | فاو | تاریخ شهادت | ۱۳۶۴/۱۲/۰۴ |
استان محل شهادت | بصره | شهر محل شهادت | فاو |
وضعیت تاهل | متاهل | درجه نظامی | |
تعداد پسر | ۱ | تعداد دختر | ۱ |
تحصیلات | سوم راهنمائی | رشته | - |
عملیات | سال تفحص | ||
محل کار | بنیاد تحت پوشش | ||
مزار شهید | قزوین - تاکستان - خورهشت |
در صورت داشتن تصاویر یا اطلاعات بیشتری از شهید می توانید آنها را در اختیار ما قرار دهید تا در سایت قرار گیرد
تصاویر
اسناد
وصایا
شهید، حسن اللهیاری:
ای صاحب اختیار مؤمنان! ای نهایت آرزوی عارفان! ای فریادرس فریادخواهان! ای محبوب دل های راستگویان و ای خدای جهانیان! گواه باش که در این دنیا به ظاهر در تنهایی زیستم؛ اما تو را بهترین دوست و نهایت آرزویم یافتم؛ پس مرا به سوی خود فراخوان و شاهد باش که تمامی مظاهر مادی را به سویی نهادم تا به تو بپیوندم.
خدایا! شاهد باش که با عشق تو، در مسیر تو حرکت کردم و اینک انتظار پیوستن به تو را دارم.
خدایا! من خواهان شهادتم، نه برای این که از زندگی خسته شده و خواسته باشم از این دنیا بگریزم؛ بلکه می خواهم گناهانم با رنج کشیدن در راه تو و ریختن خونم پاک گردد. می خواهم شهید شوم تا اگر در زنده بودنم نتوانستم موجب رشد دیگران شوم، مرگم اثری داشته باشد. می خواهم شهید شوم، تا خونم به علی(ع) و فرزندش حسین(ع) گواهی دهد که رهرو راهشان بوده ام؛ پس ای بهترین دوست و یار و ای والاترین عشق ها! مرا دریاب.
من جوانی گناهکار و غافل بودم و اینک از دیار عاشقان می آیم، که شاید مرا بپذیری.
ای معشوقم! مرا فراخوان که دیگر نمی توانم صبر کنم؛ چه سخت است که میان دو دوست جدایی باشد و عاشق از معشوقش دور افتد.
خدایا! چه سخت است، که رهرویی به مقصد نرسد؛ این سختیها را از من دور کن.
مادر عزیزم! افتخار می کنم از اینکه مثل شما مادری دارم و فرزند شما هستم. امیدوارم که من گنهکار را ببخشی و از همه لحاظ مرا حلال کنی.
پدر عزیزم! درود و سلام به شما باد، که از بچگی مرا با راه اسلام و قرآن آشنا کردی و از ۷ یا ۸ سالگی نماز را به من یاد دادی و همیشه ما را به راستگویی سفارش می کردی.
پدر مهربانم! من که در زنده بودنم نتوانستم کاری برای شما انجام دهم، شاید با شهادتم بتوانم خدمتی به اسلام کرده، باعث سربلندی شما بشوم.
همسر عزیزم! مانند همسران دیگر شهدا، شجاع باش و شهادتم را برای خود افتخاری بزرگ بدان.
همسرم! فرزندمان را زینب گونه تربیت کن و از بچگی با قرآن آشنایش کن و به او بگو که پدرت به خاطر اسلام و قرآن و حمایت از امام امت به جبهه ی حق علیه باطل رفت و در راه اسلام شهید شد.۱ (۱۰۷۱۰۶۲)