نام | رضا طاهرخانی |
نام پدر | اسماعیل |
نام مادر | صدیقه |
محل شهادت | سردشت |
بیوگرافی |
طاهرخانی، رضا: یکم خرداد ۱۳۴۴، در شهر تاکستان به دنیا آمد. پدرش اسماعیل و مادرش صدیقه نام داشت. تا سوم متوسطه درس خواند. ازدواج کرد. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. هفتم تیر ۱۳۶۶، در سردشت توسط نیروهای عراقی بر اثر اصابت ترکش به کمر و سر، شهید شد. مزار او در زادگاهش واقع است. |
محل تولد | تاکستان | تاریخ تولد | ۱۳۴۴/۰۳/۰۱ |
محل شهادت | سردشت | تاریخ شهادت | ۱۳۶۶/۰۴/۰۷ |
استان محل شهادت | آذربایجان غربی | شهر محل شهادت | سردشت |
وضعیت تاهل | متاهل | درجه نظامی | |
تعداد پسر | ۰ | تعداد دختر | ۰ |
تحصیلات | سوم متوسطه | رشته | علوم انسانی |
عملیات | سال تفحص | ||
محل کار | بنیاد تحت پوشش | ||
مزار شهید | قزوین - تاکستان |
در صورت داشتن تصاویر یا اطلاعات بیشتری از شهید می توانید آنها را در اختیار ما قرار دهید تا در سایت قرار گیرد
تصاویر
اسناد
وصایا
شهید، رضا طاهرخانی:
من بنده ای گناهکار و معصیت کار هستم. خدایا! تو، توبه پذیری؛ پس ای خدای من! توبه ی من گنه کار را بپذیر.
خدایا! اگر توبه ام را نپذیری و من بدون قبولی تو بمیرم، در آن دنیا به جز شرمندگی برایم چیزی باقی نمی ماند.
خدایا! من روُیم نمی آید که روز قیامت و روز حسابرسی با همه ی گناهانم در محضرت حاضر شوم و ببینم که بدن من سالم است و از این دنیا رفته ام، در حالی که حضرت ابوالفضل(ع) دستانش قطع شده و دست در بدن ندارد.
خدایا! من شرمَم می آید که روز قیامت امام حسین(ع) را ببینم که سر در بدن ندارد؛ ولی من سر در بدن داشته باشم.
خدایا! از تو می خواهم حال که این بنده، سعادتی نصیبم شده است که مجدداً به جبهه بیاید، از تو می خواهم توبه ی منِ گنه کار و عاصی را قبول کنی و مرا نیز هم چون حضرت ابوالفضل(ع) و امام حسین(ع) شهید بگردانی؛ یعنی نه سر و نه دست در بدن داشته باشم، تا این که روز محشر در برابر شهدای کربلا و دیگر شهدا شرمنده نگردم.
خدایا! آلوده به گناهم، پاکم گردان و توبه ام را قبول فرما و قبولی توبه و پاکی از گناهاز هیچ راهی ثابت نمی شود، مگر شهادت که آرزوی چندین ساله ی من است؛ پس نصیبم بگردان!
پدر و مادر! امیدوارم مرا حلال کنید و از این که یکی از فرزندان تان را از دست داده اید، هیچ وقت ناراحت نباشید و همیشه خوشحال و سرافراز باشید که فرزندتان را برای زنده ماندن دین اسلام در جهان فدا کردید. از خدا بخواهید که -ان شاء الله- این قربانی را از شما قبول کند؛ چون من و امثال من امانت هایی هستیم نزد شما و باید این امانت ها را به صاحب اصلی اش بدهید.
برادر و خواهرم! همیشه در خط ولایت فقیه باشید و از این که یکی از برادران تان نیز از آغاز جنگ تحمیلی در اسارت بعثیون کافر می باشد، ناراحت نباشید؛ چون برای زنده ماندن اسلام و از بین رفتن ظلم و کفر باید مثل حسین(ع) خون داد و هیچ موقع تحت تأثیر افراد ناسالم قرار نگیرید.
به خواهرانم نیز توصیه می کنم که حجاب اسلامی شان را کاملاً رعایت کنند؛ چون حجابِ خواهر من کوبنده تر از خون من است که به دست دشمن به زمین ریخته شده است.
از شما مردم تاکستان می خواهم، هم چنان که در خط ولایت فقیه مانده اید، مقاوم و پا برجا بمانید و دیگر این که در نماز جمعه شرکت فعال داشته باشید و قدر حضرت آیت الله موسوی شالی، امام جمعه شهرتان را بدانید.
از شما می خواهم به طور گسترده و هر چه با شکوه تر در نماز جمعه شرکت کنید و از همه جهت پشتیبان امام جمعه خود باشید. در مورد مسؤولین شهر نیز دقت کنید که از میان برادران مؤمن و با ایمان شهرمان انتخاب گردند. هم چنین هوشیار باشید، کسانی به مجلس راه یابند که به درد اسلام بخورند؛ چون مجلس جای قانونگذاری کشور است و باید کسانی را انتخاب کنید که همیشه در خط اسلام و امام و از میان خودتان باشند و برای پیشرفت شهرمان خدمت نمایند.
بنده از مال دنیا چیزی به آن صورت ندارم؛ یک دستگاه موتورسیکلت دارم که اگر می توانید بفروشید و بابت بدهکاری هایم بدهید. یک عدد دوربین عکاسی هم دارم که آن را به عنوان یادگاری به دوست عزیزم سید کمال موسوی، نوه ی امام جمعه ی شهرمان بدهید که او را بیشتر از جانم دوست دارم. او نیز الآن در جبهه به سر می بَرد و ممکن است خداوند لیاقت بدهد و با هم همرزم شویم و به سوی معشوق خود بشتابیم؛ امیدوارم خداوند این لیاقت را به هر دوی ما بدهد.
دیگر چیزی ندارم بگویم، فقط از شما می خواهم دعا کنید و از خداوند در موقع نماز خواندن بخواهید گناهان مرا بریزد و اگر شهادت نصیبم شد، شهادتی والا و با درجه عالی داشته باشم.
عبدالعاصی، رضا طاهرخانی
۲۰/۳/۶۶ ؛ جبهه غرب