نام | سید عباس خجسته روز |
نام پدر | حسین |
نام مادر | سیده فاطمه |
محل شهادت | فاو |
بیوگرافی |
خجستهروز، سیدعباس: دهم دی ۱۳۳۸، در شهر باختران توابع کرمانشاه به دنیا آمد. پدرش حسین، کارمند بود و مادرش سیدهفاطمه نام داشت. تا پایان دوره متوسطه در رشته تجربی درس خواند و دیپلم گرفت. معلم بود. سال ۱۳۶۱ ازدواج کرد و صاحب دو دختر شد. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. بیست و ششم بهمن ۱۳۶۴، در فاو عراق بر اثر اصابت ترکش به سر، شهید شد. مزار او در گلزار شهدای شهر آبیک قرار دارد. |
محل تولد | کرمانشاه - باختران | تاریخ تولد | ۱۳۳۸/۱۰/۱۰ |
محل شهادت | فاو | تاریخ شهادت | ۱۳۶۴/۱۱/۲۶ |
استان محل شهادت | بصره | شهر محل شهادت | فاو |
وضعیت تاهل | متاهل | درجه نظامی | |
تعداد پسر | ۰ | تعداد دختر | ۲ |
تحصیلات | دیپلم | رشته | تجربی |
عملیات | سال تفحص | ||
محل کار | بنیاد تحت پوشش | ||
مزار شهید | قزوین - آبیک |
در صورت داشتن تصاویر یا اطلاعات بیشتری از شهید می توانید آنها را در اختیار ما قرار دهید تا در سایت قرار گیرد
تصاویر
اسناد
وصایا
شهید، سید عباس خجسته روز:
با نام اللّه که تمامى هستى از اوست و اوست باقى و جاودان.
به نام خدایی که این توفیق را به ما داد تا بتوانیم در مسیر زندگى، راه خدا را از میان هزاران راه باطل تشخیص دهیم.
حمد و سپاس خدایى را که براى هدایت ما پیامبرانى گرانقدر فرستاد که آخرین و کاملترین آنها حضرت ختمى مرتبت محمد(ص) مىباشد.
حمد و سپاس خدایی را که در تمام لحظات حیاتمان، رحمت بىانتهایش -با توجه به آن همه ناسپاسى- شامل حالمان شده و مىشود.
حمد و سپاس مخلصانه به خدایی که علم به همه چیز دارد و از همه گناهان ما با خبر است؛ ولى آنها را پوشانده است.
پروردگارا! با کدامین آبرو به درگاهت بیایم در حالی که این وجود ضعیف و ناتوان، سر و پا آلوده به گناه و معصیت است.
بار پروردگارا! با کدامین توشه و عمل صالح بسویت بیایم که خوب مىدانم، اگر از روى عدالت درباره من قضاوت کنى باید در اعماق دوزخت بیافتم.
خدایا! با کدامین عبادت بسویت بیایم، در حالی که مىدانم تمام عبادات این بنده حقیر، شکر ذرهای از نعمتهاى بیکران احدیّت نیست.
پروردگارا؛ بارالها! پس ببخش ما را به کرَمَت و از روى فضلت با ما رفتار کن.
خداوندا! ترسم از این است که کشته شوم؛ امّا هنوز گناهانم پاک نشده باشد... ترسم از این است که در روز محشر شرمنده و شرمسار، نامه را به دست چپم بدهند... آه، آه! چگونه تحمّل کنم این فراق را؟... چگونه خجلت در مقابل پیامبران معصومت را متحمل شوم؟... عجب دردى است؛ عجب دردى است که سالها خود را دوستدار و پیرو على(ع) و خاندان پیامبر مىدانستم؛ حال آن که در مقابل آنها شرمسارم... چه درد بزرگى است.
خدایا! عذاب هاى جسمانى ترا باید بتوان تحمل کرد؛ امّا تحمل عذاب هاى روحانى را هرگز.
آه، خدایا! چگونه فراق ترا تحمل کنم؟
خدایا! اگر در دنیا، مقابل توهین و تمسخر دشمنان دین و قرآنت قرارم دهى، چه کنم؟
خدایا! تو شاهد باش که من بر اساس احیای دینت و رسالت تو، مسؤولیتی که در برابر دین و قرآنت و انقلاب اسلامى داشتم به جنگ علیه ضد خدا پرداختم.
خدایا! تو شاهد باش که به نداى «هل من ناصر ینصرنى» خمینى -این رهبر دوران- لبیک گفتم.
بار خدایا! تو خود شاهد باش که در این روزگار پر مخاطره، چگونه جوانان جان بر کف ما، به خاطر دینت دست از جان شسته و عاشقانه بسویت مىآیند.
خدایا! من هم مىخواهم چنین باشم. مىخواهم با کاروان پر شکوهت، عاشقانه حسین بن على(ع)را زیارت کنم، تا بتوانم رضایتت را به دست آورده و مصداق این آیه شریفه قرار گیرم که: « ولا تحسبن الذین قتلوا فى سبیل اللّه امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون»؛ مپندارید شهیدان راه خدا مردهاند؛ بلکه زنده به حیات ابدى شدند و نزد خدا متنعّم خواهند بود.
...و حال وصیّت این حقیر به پدر و مادر و همسر و برادران و یگانه خواهرم و به تمامى خواهران و برادران دینى:
همیشه به یاد خدا باشید و از خاندان عصمت و طهارت جدا نشوید و نگذارید امام عزیزمان تنها بماند. مبادا خون شهدا را فراموش کنید. خاطرات و پیام هاى شهیدان اسلام را از یاد نبرید. از همسرم مىخواهم که این واقعیت را خوب در ذهنش داشته و همیشه متذکر شود که از دامن زن است که انسان به جایی مىرسد. در دامن زن است که سربازان امام زمان (عج) تربیت مىشوند؛ پس امید است با توفیقات الهى، فرزندانمان (بنت الهدا و زهرا) را همچون فاطمه و زینب (س) تربیت کنى.
از تو اى همسرم! مىخواهم که بنده را ببخشى و از گناهان و خطاهاى من درگذرى و از خداى بزرگ برایم طلب عفو و رحمت نمایی و حلالیت مرا از همه بخواهى.
...و امّا اى پدر و مادر بهتر از جانم! خداى را شکر مىکنم که مرا در دامن چنین پدر و مادرى قرار داد که راه چگونه زیستن و چگونه مُردن را به من آموختند. نمىدانم چگونه از پس دینى که نسبت به شما دارم برآیم، تنها مىتوانم عاجزانه از شما بخواهم که مرا ببخشید و برایم دعاى خیر کنید.
این را بدانید که ما همه در ورطه آزمایش و امتحان هستیم و این مصیبتها، آزمایش الهى است. این را بدانید راهى که مىروم خود انتخاب کردهام و مىدانم به کدامین سو مىروم؛ البته اینکه مىگویم خود انتخاب کردم، افزون بر لطف خدا است؛ اوست که این توفیق را به من عنایت کرد.
آرى! راهى که مىروم، جان سپردن در راه خداست و اى کاش صدها جان داشتم و در این راه مىدادم و صدها بار در راه استیلاى ارزشهاى انسانى و اسلامى، کشته می شدم و اى کاش هزاران بار جهت کسب رضاى الهى، جان می دادم. اگر قرار است اسلام در جان دادن من رونق گیرد -که مىدانم چنین است- بگذار بدنم را قطعه قطعه کنند؛ این جانها چه ارزشى دارد در برابر کرمت اى پروردگار عالمیان؟!۱ (۱۲۶۲۵۵۱)
سید عباس خجستهروز
۱۲/۱۱/۶۴